سبد خرید  (خالی) 0 ريال
سبد خرید  (خالی) 0 ريال
سبد خرید  (خالی) 0 ريال
سبد خرید  (خالی) 0 ريال

خبر ها و مقالات

اخبار شرکت

The our most popular Football

گروه تروریستی داعش در سال 2014 و هنگامی که توانسته بود شهرهاي مهمي مانند الرقه، الرمادي، فلوجه، موصل، تكريت و الانبار را تصاحب کند همچنین به تصاحب منابع بسيار مالي و تجهيزات نظامي روی آورد و رفته رفته زیر سایه حمایت های همه جانبه و آشکار برخی قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای حوزه نفوذ و فعالیت تروریستی خود را افزایش داد.

بدون شک یکی از اهداف گروه تروریستی داعش که تاکنون و در مقایسه با سایر گروه¬ های تروریستی جهان بیشترین آمار کشتار جمعی را به خود اختصاص داده است تشکیل حکومت اسلامی مبتنی بر آراء و عقاید انحرافی، ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی ایران و بر هم زدن امنیت و آرامش منطقه استراتژیک جنوب غرب آسیا بوده است.

اگرچه تاکنون عمده ی فعالیت داعش، در اقدامات تروریستی، حملات انتحاری و کشتار جمعی در کشورهای سوریه، عراق و تا حدودی لبنان و به ویژه علیه شیعیان  متمرکز بوده است اما در روزهای اخیر رسانه ها و عموم مردم جهان شاهد پرده ی دیگری از سناریوی جنایت های بشری این گروه تروریستی در دیگر نقاط جهان بوده اند.

کشور و ملت روسیه به عنوان یکی از فعالان موثر در صحنه مبارزه علیه داعش یکی  از اهداف حملات تروریستی داعش بوده است و انفجار هواپیمای مسافربری این کشور در فراز آسمان مصر را در همین راستا می توان تحلیل کرد.

اما آنچه این روزها سئوال بسیاری از افکار عمومی و اندیشمندان مطالعات سیاسی می باشد، پاسخ به چرایی اقدامات تروریستی درغرب اروپا و شهر پاریس در کشور فرانسه است.  
نگاشته حاضر در ادامه و  از نگاه دانش ژئوپلیتیک به 6 پاسخ احتمالی در مورد چرایی انتخاب شهر پاریس برای حملات تروریستی توسط داعش یا دیگر بازیگران سیاسی صحنه بین الملل اشاره خواهد کرد.

1- تحریک فرانسه برای بازگشت به جنوب غرب آسیا
پاسخ احتمالی نخست نه داعش بلکه دولت مردان کشور آمریکا را عامل این رویداد می داند. برای پذیرش این پاسخ ناگزیر باید چند نکته مهم را پذیرفت. نخست اینکه آمریکا با توجه به رشد روزافزون اقتصادی و سیاسی کشور چین و سایر کشورهای جنوب شرق آسیا و همچنین اکتشاف و تولید نفت نامتعارف شیل که بیشترین حجم منابع آن در ایالت کلرادو آمریکا قرار دارد، در تلاش است تا حضور نظامی و سیاسی خود را در جنوب غرب آسیا کاهش داده و مأموریت تأمین امنیت رژیم صهیونیستی اسرائیل و منافع غرب در جنوب غرب آسیا را به دیگر کشورها از جمله فرانسه که سابقه سنتی حضور در خاورمیانه را دارند بسپارد. 

با پذیرش این فرض احتمال نقش داشتن کشور آمریکا در حملات تروریستی پاریس تقویت می شود و پاسخ  اینگونه استنباط می شود که آمریکا با همکاری داعش و یا به صورت مجزا تلاش کرده است بار دیگر فرانسه را به خاورمیانه بکشاند و بیشتر هزینه و انرژی خود را متوجه جنوب شرق آسیا و رقابت با  قدرت های نوظهور اقتصادی و سیاسی آنجا از جمله کشور چین کند.

2-مظلوم نمایی چهره ی مسیحیت در برابر اسلام
برای پذیرش این پاسخ احتمالی نیز ناگزیر باید چند نکته را اثبات شده فرض کرد. اگر رویدادهایی مانند تلاش دنیای غرب و دولت های  مسیحی جهان برای تخریب چهره اسلام ناب محمدی و نمایش چهره ی ترسناک از آن که در قالب پروژه اسلام هراسی در جریان است را بتوان حقیقتی انکار ناپذیر تصور کرد آنگاه می توان به سئوال نگاشته حاضر اینگونه پاسخ داد که با توجه به هجمه های اخیر افکار عمومی جهان به دنیای غرب مبنی بر نقش اصلی آنها در ایجاد و حمایت از گروه تروریستی داعش، پروژه حملات انتحاری طرحی از سوی دنیای غرب در جهت مظلوم نمایی مسیحیت و دنیای غرب در برابر اسلام و همچنین قربانی نشان دادن غرب در جریان فعالیت های  داعش و در نتیجه کاهش حجم انتقادات وارده به قدرت های غربی است.

3-حمله انتحاری به پاریس به منزله نمادی از سراسر قاره ی اروپا
بر همگان مبرهن است که شهر پاریس به عنوان یکی از نمادها و سمبل های ادبی، هنری، فرهنگی، دموکراسی و آزادی بیان در قاره اروپا می باشد و همچنین این شهر به عنوان یکی از شهرهای امن قاره ی اروپا شناخته می شود. با پذیرش این نکات حملات اخیر داعش در این شهر را می توان نمادین تصور کرد. بدین معنا که داعش با انتخاب شهر پاریس و انجام حملات تروریستی در آن خواسته است به جهانیان و به ویژه دنیای غرب قدرت و توان خود را برای حمله به بخش های مختلف اروپا نشان دهد و همچنین کل جهان اروپا را تحت تأثیر اقدام خود قرار دهد.

4-خوی حیوانی و زوزه های ترس آور داعش
برای پذیرش این پاسخ احتمالی باید این نکته را پذیرفت که رفتار و عملکرد گروه تروریستی  داعش  که بر مبنای شست و شوی مغزی و آموزش عقیدتی و انحرافی نیروهای خود استوار است در چارچوب فعالیت های انسانی توجیه پذیر نیست و لذا رفتار گروه تروریستی داعش رفتاری کاملاً حیوانی است. اگر حیوانی بودن رفتار داعش مورد پذیرش قرار بگیرد آنگاه می توان اینگونه پاسخ سئوال نگاشته حاضر را داد که داعش با حمله انتحاری به نقاطی در فراسو و کیلومترها دورتر از مرزهای اشغال شده خود، تلاش کرده است مانند حیواناتی که در حالت ضعف و ترس با نعره و زوزه تلاش می کنند قلمرو و نیروی خود را به رخ بکشند، عمل کند.

5-رفتار تلافی جویانه داعش به اقدامات تاکنون فرانسه
کشور فرانسه بر اساس آمار منتشر شده در رسانه ها در بین سایر کشورهای اروپایی و در جریان مبارزه با داعش بیشترین نیروی نظامی را به جنگ با این گروه تروریستی روانه کرده است. اگر این نکته مورد پذیرش قرار گیرد لذا لاجرم باید انتخاب پاریس به عنوان کانون حملات تروریستی داعش در اروپا را اقدامی تلافی جویانه توسط گروه تروریستی داعش در برابر مبارزات فرانسه بر علیه این گروه تروریستی دانست.

6-جمعیت بالای مسلمانان در فرانسه و به ویژه شهر پاریس
کشور فرانسه و به ویژه شهر پاریس به نسبت سایر کشورها و شهرهای اروپایی دارای حجم بالایی از مسلمانان در فضای سرزمینی خود می باشد. این موضوع نیز می تواند به عنوان پاسخ احتمالی سئوال مورد نظر نگاشته حاضر باشد چرا که امکان شناسایی و تعقیب مضنونان حادثه ی تروریستی در شهر پاریس و کشور فرانسه با توجه به حجم بالای مسلمانان در این کشور دشوارتر به نظر می رسد.

در پایان باید یادآوری کرد، بدون شک ایران و به ویژه مناطق مرکزی آن یکی از آمال و اهدف قطعی گروه تروریستی داعش برای حملات انتحاری و کشتار جمعی بوده است که بر اساس شنیده ها و مستندات فراوان خوشبختانه تاکنون به برکت حضور فعال و پرثمر مرزبانان غیور جمهوری اسلامی ایران و سربازان گمنام امام زمان عج تاکنون این گروه تروریستی در رسیدن به اهدف خود در ایران ناکام بوده است.

روزي انقلاب اسلامي در ايران تنها يك حادثه داخلي براي تغيير يك رژيم سياسي نبود. بلكه همان‌گونه كه بسياري از دولتمردان آمريكائي، اسرائيلي و اروپائي در خاطرات خود از آن روزها تعبير كرده‌‌اند ،انقلاب از ديدگاه آنان زلزله‌اي ويرانگر براي جهان شرق و غرب بود. (زلزله ای که بیست و اندی سال بعد از انقلاب اسلامی منجر به فرو پاشی شوروی و ایجاد اروپای متحد در مقابل آمریکا شد). گذشته از آنكه آمريكا مطلوبترين شرائط تاریخی خود بلحاظ ژئو پلتیک و ژئو استراتژیک را در منطقه دارا بود و بلحاظ نظامي دست برتر را در يكي از حساسترين مناطق جهان كه مرزهاي طولاني با رقيب (دولت شوروي) داشت را در حال از دست ‌‌دادن بود ، امواج اين انفجار بزرگ یعنی انقلاب اسلامی رژيمهاي وابسته به غرب را در ممالك اسلامي و بلاد عربي متزلزل و بيمناك كرده بود. 
 
پيام اصلي انقلاب اسلامي ماهيتي فرهنگي داشت ومبتني بر انديشه ديني و ارزشهاي معنوي بود.
 
پيروزي انقلاب به معناي صدور پيام و ارزشهاي آن و به حركت درآمدن موجي از خيزشهاي رهايي بخش در كشورهاي اسلامي و جهان سوم بود. همزمان با ايران، رژيم وابسته به آمريكا در نيكاراگوئه نيز سرنگون شد. در افغانستان دولت شوروي ناگريز از كودتاي خونين و سپس لشكركشي واشغال اين كشور شد تا حركت اسلامي را مهار كند.در عراق، كودتاي صدام با همين هدف شكل گرفت. مردم لبنان و فلسطين پيروزي انقلاب ايران را جشن گرفتند و جهاد خويش را در شكلي نوين و ملهم از انقلاب اسلامي آغاز كردند. جنبشهاي اسلامي در مصر، تونس، الجزاير، سودان، عربستان و تركيه احيا شدند. 
 
پس از جنگ جهاني دوم نظمي ظالمانه بر جهان حكمفرما بود. مناطق مختلف جهان بين دو قدرت غالب شرق و غرب تقسيم شده بود و سازمانهاي نظامي ورشو و ناتو نگهبانان اين نظم ناعادلانه بودند. 
 
هيچ حركت و تحولي درجهان سوم خارج از اين چارچوب و بدون وابستگي به يكي از دو قطب حاكم امكان موفقيت نمي‌يافت. اينك انقلابي در جهان معاصر و در منطقه امن غربيها پيروز شده بود كه شعاراصلي آن «نه شرقي نه غربي» بود. نهضت امام در ايران مستقيماً با امپرياليسم آمريكا درافتاده بود و شكست را بر او تحميل كرده بود. اين واقعيت كمونيست‌ها را در ادعاي مبارزات ضدامپرياليستي شان خلع سلاح مي‌كرد و براي نخستين بار در عصر حاضر، دين را به عنوان عاملي حركت‌زا در پهنه مبارزات ملتها مطرح مي‌ساخت.با وجود همه ناباوريها و تمامي تلاشهايي كه در سطح بين‌‌المللي براي حفظ رژيم شاه و جلوگيري از موفقيت امام‌خميني بعمل آمد، انقلاب اسلامي در مرحله نخست مبارزات خويش پيروز گرديد و از اين جهت پيروزي آن بيشتر به يك معجزه شبيه بود تا تحولي عادي. به جز امام‌خميني و توده‌‌هاي بيشماري كه خارج از تحليل‌هاي معمول، به گفته‌‌ها و وعده‌هاي امام باور قلبي داشتند، عموم تحليل‌گران سياسي و همه كساني كه در رخدادهاو حوادث ايران دخيل بودند وقوع چنين پيروزي را، حتي تاروزهاي واپسين عمررژيم شاه ناممكن ميدانستند.
 
چنين بود كه از صبحدم 22 بهمن 1357 خصومت با نظام نوپاي اسلامي در پهنه‌اي گسترده آغاز شد.جبهه دشمنيها را آمريكا رهبري مي‌كرد و دولت انگليس و برخي دول اروپايي ديگر به همراه تمامي رژيمهاي وابسته به غرب در آن مشاركت فعال داشتند. شوروي (سابق) و اقمار آن نيز ناخرسند از اتفاقي كه در ايران افتاده و به حاكميت دين منجر گرديد، با آمريكائيها در بسياري از خصومتها همسو شدند. نمونه بارز اين هم‌پيماني در همنوائي نيروهاي چپ و راست ضدانقلاب داخل كشور كه بعدها اسناد وابستگي آنان به سفارتخانه‌هاي شوروي و آمريكاافشا گرديد و ازآن بارزتر هماهنگي همه‌‌جانبه دو كشور در تجهيز صدام و حمايت از او در جنگ با جمهوري اسلامي را مي‌‌توان مشاهده كرد. اما امام‌خميني با همان منطقي كه نهضت اسلامي را آغاز كرده بود ،در اوج فتنه‌ها و فشارهاي خارجي انقلاب را هدايت كرد و آن را با اراده خويش به دوره سازندگي و ثبات هدايت نمود. نهضتي كه امام ‌‌خميني پرچمدار و پايه‌گذار آن بود، توانست غبار از چهره اسلام زدوده و سيماي حقيقي آن را پس از 14 قرن به جهان تشنه عدالت بنماياند. به همين دليل است كه انقلاب اسلامي ايران در جهان اسلام به عنوان «انقلاب امام‌‌خميني» شناخته شده است.
 
به همين علت است كه تاكنون هيچ يك از طرحهاي سياسي و اقتصادي و نظامي آمريكا عليه ايران كه غالباً با حمايت يا سكوت متحدان منطقه‌اي و جهاني آن كشور همراه بوده، به نتيجه نرسيده است و به همين دليل است كه پس از گذشت نزديك به سه دهه مقابله غرب باانقلاب، امروز تئوريسين‌ها وسياستمداران اروپایی وآمريكائي بر ضرورت پذيرش و تحمل واقعيت انقلاب وجايگاه جمهوري اسلامي درعرصه بين‌المللي تاكيد می‌كنند. 
 
نهضتي كه در 22 بهمن 1357 به پيروزي رسيد، امروزه براي بسياري از ملل جهان چراغ راه زندگي است. مهمترين دستاوردهاي اين انقلاب در صحنه‌ بين‌المللي تاكنون به قرار زير بوده است:
 
1. تجديد بناي تفكر انقلابي بر مبناي دين 
2. مطرح شدن اسلام بعنوان يك ايدئولوژي انقلابي. 
3. تلفيق موفقيت آميز رهبري سياسي و مذهبي. 
4. احياء اخوت اسلامي در ميان مسلمانان
۵. احیا قدرت نظامی و برتری علمی در جهان

موضوع «زبان‌های بومی و محلی» در کشورهای آسیایی امروز یکی از مهم ترین مسائل روز شده و با تقسیم جهان به دو قطب «تولید‌کننده» و «مصرف‌کننده»، با سرنوشت تاریخی و شرایط زندگی اجتماعی کنونی و آینده مردم این سرزمین‌ها رابطه مستقیم پیدا کرده است. زبان می‌تواند وسیله رشد و ترقی ملتی باشد و می‌تواند موجب رکود و واپس ماندگی و انحطاط شود. ظاهر موضوع چیزی است و عواقب و نتایج آن چیز دیگر. موضوع زبان کلاً و طبعاً به آموزش‌های دانشگاهی و تعلیم و تعلم علوم جدید بستگی دارد و به آسانی نمی‌توان از کنار آن گذشت.

یونسکو روز 21 فوریه ( دوم اسفند) هرسال را «روز جهانی زبان مادری» اعلام کرده است و این اقدام مبارک و فرخنده است. اما گویی مسائل مهم تر و حیاتی‌تری همچون فقر و گرسنگی و ظلم و واپس‌ماندگی و جنگ‌ها و کشتارها و حملات انتحاری و بسیاری دیگر از این‌گونه مسائل و موضوعات در جهان باقی نمانده است، تا روز جهانی دیگری برای آنها هم اعلام شود. جهان ما بیمار است و طبیبی از لون دیگر می‌طلبد.

اما «زبان مادری» و «زبان محلی» بی‌شک از جهات مختلف دارای ارزش تاریخی و عملی و فرهنگی خاص است و باید دور از هرگونه تعصب و بیماری سیاست‌زدگی، عاقلانه به «حفظ» و «تکامل» و «اعتلای» آن پرداخت. ولی از سوی دیگر، در این راه از حد «اعتدال» و «خردمداری» نباید تجاوز کرد.

 باید توجه داشت که اولاً زبان‌های بومی و محلی در کشورهای آسیایی هنوز زبان‌هایی نشده‌اند که بتوانند بار بسیار سنگین علوم جدید و پیشرفت‌های برق‌آسای علمی و فنی در زمینه‌های حیاتی و اجتماعی و فرهنگی امروز را بکشند و ثانیاً باید هشیار بود که تعصبات نابخردانه و غالباً غرض‌آمیز در این راستا به پاره پاره شدن جوامع و کشورهایی که روزگاری دارای هویت تاریخی و فرهنگی مهم و معتبر بوده‌اند منجر نشود و این پاره‌ها به لقمه‌های سهل‌الهضمی برای قدرت‌های سلطه‌گر و استعمارطلب تبدیل نشوند.

شایسته است که ما از تجربه‌هایی که کشورهای دیگر در مواجهه با مسأله زبان‌های بومی داشته‌اند با خبر باشیم و از آنها استفاده کنیم. کشور هند شرایطی شبیه به شرایط ما دارد. هندوستان و پاکستان از چندین ایالت مختلف تشکیل یافته‌اند که هر یک زبان محلی خاص خود را دارند؛ در پنجاب پنجابی، در سند سندی، در بنگال بنگالی، در گجرات گجراتی و ایالت‌های دیگر با زبان‌های محلی دیگر.

در آغاز استقلال هند، مسأله زبان‌های محلی و مادری با شدت تمام مطرح شد و کسانی هم بودند که می‌خواستند از وضعی که پیش آمده بود برای جدا کردن بعضی از ایالت‌ها به سود خود اقدام کنند. ولی تجربه‌های دوران استعمار و وجود کسانی چون جواهر لعل نهرو، ابوالکلام آزاد، ذاکر حسین و چندین شخصیت دیگر باعث شد خطر را دریابند و با سخنرانی‌ها و نوشته‌ها و اقدامات دیگر از بروز فاجعه پیش‌گیری کنند.

اکنون در ایالت‌های هند، هنوز زبان‌های بومی و مادری جایگاه والای خود را دارند، به این زبان‌ها رمان و شعر و تاریخ نوشته می‌شود و جراید مختلف در موضوع‌های علمی و هنری و ادبی و اشعار مهم اجتماعی برای عموم منتشر می‌شود. ولی «زبان هندی» در هند و «زبان اردو» در پاکستان به عنوان «زبان دیوانی و دولتی» و وسیله ارتباط میان مردم ایالت‌های مختلف پذیرفته شده است و وسیله ارتباط فرهنگی و میهنی مشترک همگانی است.

اما هنوز در هند زبان دانشگاهی در سطوح بالای علمی و تخصصی، زبان انگلیسی است و تا زمانی که زبان‌های دیگر توانایی تعلیم و تعلم علمی و دانشگاهی را نیافته‌اند، این زبان در دانشگاه‌ها و مراکز علمی تخصصی جایگاه خود را خواهد داشت و با شدت و سرعت پیشرفت‌های علمی و فنی جهانی، گویا این زبان برای سالیان دراز آینده، همین مقام و موقعیت را در فرهنگ شبه قاره خواهد داشت. و امروز بواسطه همین عامل به ظاهر «اجنبی»، دانشگاه‌ها و مراکز علمی هند با مراکز علمی جهان ارتباط بسیار نزدیک روز به روز دارند. صاحب نظران هند نخواستند که با نقل یا ترجمه الفاظ و اصطلاحات علمی و تجاری جدید به زبان هندی، این زبان را به زبان یأجوج و مأجوج بدل کنند.

باز گردیم بر سر مطلب، روشن است که گویش‌های محلی ما از سرمایه‌های بسیار پر ارزش تاریخی و فرهنگی و ملی ما هستند. یکی از ویژگی‌های برجسته تاریخ و فرهنگ ما، همین تنوع و چندگانگی زبان‌ها و آداب و رسوم و آرا بوده است. مانند باغی که به انواع گل‌ها با رنگ‌ها و بوهای مختلف آراسته باشد و انواع میوه‌ها با طعم‌های گوناگون در هر گوشه آن پرورش یافته باشد. باغی که همه گل‌های آن یک رنگ و یک بو باشد یا تنها یک درخت در همه جای آن روییده باشد، باغ نیست.


تاریخ فرهنگی و زبانی از مواریث زنده تاریخی ما است و باید در حفظ آن بکوشیم. باید در دانشگاه‌های کشور به ابعاد مختلف این تنوع از لحاظ تاریخی و جامعه‌شناسی و ادبی و هنری پرداخته شود، و زبان‌های بومی از لحاظ مختلف مورد تحقیق و مطالعه و تدریس و تعلیم قرار گیرد. در دبستان‌ها و دبیرستان‌های هر ناحیه این زبان‌ها تدریس شوند و ادبیات منظوم و منثور آنها در نشریات محلی و کشوری انتشار یابد. توجه به این نکات تا این حد و «فقط تا این حد» شایسته و بایسته است و می‌تواند پیوندهای تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی و اجتماعی گوناگون این مردم را استوارتر و حس همبستگی و اشتراک در مزایای شهروندی را روشن‌تر و مطمئن‌تر کند. اما باید هشیار بود که تجاوز از این حد و فراتر رفتن از آنچه گفته شد، می‌تواند به زیان‌ها و خسارت‌های جبران‌ناپذیر و خدشه به وحدت و یکپارچگی ملی منجر شود.

بازتولید افراطی‌ها در ایران توسط تفریطی‌ها، بلای سیاست ورزانی است که تلاطم و حرکت پاندول‌وار یک جامعه را زمینه‌سازی می‌کند. چه آنکه این دو در ظاهر دشمن هم‌اند، ولی سعی هردو این است که در عمل از میانه میدان نیروگیری کنند. آن‌ها سرداران زیادی از سیاست و اقتصاد و فرهنگ و علم را به محافل خود می‌کشانند چه آنکه خود این کانون‌ها در حد محفل‌های کوچکی هستند که در دو طیف افراط‌ وتفریط، جمعیت زیادی را نمی‌توانند با خود همراه کنند. براین اساس اگر همراه آنان شوی، باید قامت سرداری‌ات را به زیر سقف کوتاه سربازی‌شان ببری و اگر همراهشان نشوی به سرداران میانه میدان سیاست، شلیک خواهند کرد.
 
آن‌ها می‌توانند تمام صفات یک وجدان بیدار را به شکلی هجو بازنمایی کنند؛ اما آزموده‌های سیاست که فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَکَ وَلا تَطغَوا إِنَّهُ بِما تَعمَلونَ را شنیده‌اند می‌دانند که برچه موضعی استقامت کرده‌اند و چرا جان‌پناهشان همین میانه میدان است. آن‌ها برای وسط میدان خلق‌شده‌اند چرا که امر حق در سرنوشتشان مقرر کرده که اینجا باشند و به کانون‌های خلوت کننده میدان، بی‌اعتنا باشند.
 
این آیه، یک پیشنهاد به مردان میدان نیست. بلکه امر است. امر آنکه جان تو در دستش است و محافظت تو به‌قرار اوست و اگر از محافل دشنام‌گو، زخمی برسد و طعنه‌ای بزنند حتماً مأجور هستی چرا که می‌فرماید: «پس همان‌گونه که فرمان یافته‌ای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو به‌سوی خدا آمده‌اند (باید استقامت کنند) و طغیان نکنید که خداوند آنچه را انجام می‌دهید می‌بیند».
 
 این استقامت قطعاً از مراحل جهاد است. نه پاسخی لازم دارد و نه حمله‌ای می‌طلبد. اما وظیفه‌ای را مشخص می‌کند. انسانی که به میدان آمده است باید در وسط هیاهوی افراد زیاده‌طلب و خطر نفوذ دشمن در عرصه بماند.
 
عدالت معنای دیگری جز در جایگاه و موضع درست قرار گرفتن ندارد. تعادل درحرکت و حریت و آزادگی نیز به همین سبب در استقامت و بردباری بر آنچه حق است نامگذاری می‌شود.
 
فرق استقامت و لجاجت بر سر این است که مجاهدتی را که برگزیده‌ای و راهی را که انتخاب کرده‌ای، در کوله‌بارت اصولی را همراه داشته باشی خاصه آنکه دشمنان منتظر خالی بودن میانه میدان باشند و تو ازجمله پاسداران این میدان؛ که می‌فرماید: فَلِذاِکَ فَادعُ وَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَلا تَتَّبِع أَهواءَهُم وَقُل آمَنتُ بِما أَنزَلَ اللَّهُ مِن کِتابٍ وَأُمِرتُ لِأَعدِلَ بَینَکُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَرَبُّکُم لَنا أَعمالُنا وَلَکُم أَعمالُکُم لا حُجَّةَ بَینَنا وَبَینَکُمُ اللَّهُ یَجمَعُ بَینَنا وَإِلَیهِ المَصیرُ « شورى آیه 15:» پس به همین خاطر تو نیز آنان را به‌سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آن‌چنان‌که مأمور شده‌ای استقامت نما و از هوی و هوس‌های آنان پیروی مکن و بگو: به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آورده‌ام و مأمورم در میان شما عدالت کنم؛ خداوند پروردگار ما و شماست؛ نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصی در میان ما نیست؛ و خداوند ما و شمارا در یکجا جمع می‌کند و بازگشت (همه) به‌سوی اوست» 
 
دوم:
 
روزنامه محترم آفتاب یزد در شماره 12 بهمن در مطلبی که ظاهراً خطاب به آقای محسن رضایی است انتقادات تندی را بیان نمود اما تتبع در این مطلب نشان می دهد که موضوع ایشان نیست. بلکه واقعیتی است که از زبان ایشان منتشر شده است و آن وجود چند برابری کاندیداهای اصلاح‌طلب برای انتخابات بود.
 
قطعاً این همان روزنامه‌ای نیست که سردبیر و صاحب‌قلم معروفش الآن آن‌سوی آب‌هاست. در آن دوره شاید نقدی لااقل قوی‌تر می‌نوشتند؛ اما این شلیک که یک‌صفحه‌ آن روزنامه مهمات آن است مگر چه می‌گوید؟
 
متأسفانه هنوز، تعریف چپ و راست یک تعریف سمپاتیک است. لذا نه چپ بودن و نه راست بودن اگر معیاری برای آن نباشد معنا ندارد. معیاری انقلابی برای تعاریف نیروها باید بکار بست. اصول انقلاب چتری است که زیربنای دیروز و حال آینده نظام است. هرکس این اصول را قبول ندارد، نمی‌تواند یک انقلابی باشد. در همان حال حرکت و تکامل انقلاب در زیر خیمه انقلاب قرار دادن همه نیروهاست. ایشان تولی و تبری به شکل انقلابی آن را لازمه یک فرد مسئول در انقلاب دانسته است. او را با این هویت نه می‌توانند در حصار کوچک محفلی بگنجانند، نه راهروی چشم‌بسته حرکتی پوپولیستی.
 
این روزنامه و امثالهم حق‌دارند چنین تفکری را مزاحم بدانند چرا که نمی‌گذارد نیروی غالب، مرزهای نیروی مقابل را بشکند . لذا نیروهای کم‌تجربه و تک‌تیرانداز محافل افراطی و تفریطی، گاهی از این‌که مبنای شناسنامه احزاب و افراد، رویکرد انقلابی و مواضع ارزشی آن‌ها باشد نه چیز دیگری «برآشفته می‌شوند و به حرکات ایذایی دست می‌یازند». 
 
سوم:
 
نکته‌ای که قصد ورود به آن نبود، ولی به جهت بی‌مبالاتی آقای زیباکلام در محکمه یک‌طرفه روزنامه آفتاب یزد پاسخی را می‌طلبد،آقای زیباکلام در نقل قولی نیروهای انقلاب را بلاتکلیف دانسته اند! اشکال این است که آقای زیباکلام در مورد آنچه اظهارنظر می‌کند و مسائلی که بدان ورود می‌کند تخصصی ندارد. گویی که ایشان آن‌قدر حرف می‌زند و نامه می پراکند که فرصت تامل پیدا نمی‌کند. این ذوالفنون که صباح و مساء اش دو رقم جهت‌گیری متنافر دارد، باید اول خودش مشخص کند که با خود چند به چند است. بالاخره الگوی مدنظر ایشان چیست؟. البته برای این ابزار شدگی اگر منصف باشیم باید متأسف هم باشیم.
 
نکته دیگر اینکه وقتی یک نفر پرخاش عصبی می‌کند، بهترین کار یافتن علت پرخاش است. علت پرخاش این تریبون‌ها، تحلیلی است که آقای دکتر محسن رضایی درباره گزارش یکی از نهادهای مسئول داده‌اند. مبنی بر این‌که اصلاح‌طلبان 2.5 برابر کرسی‌های مجلس کاندیدا دارند.
 
این گزارش مبنای تحلیل کوتاه آقای رضایی بوده است. منتها تنها آقای محسن رضایی واقف به تحلیل این گزارش نبوده است. از آقای محمدرضا عارف که پیشانی اصلاح‌طلبان در این دوره از انتخابات است تا افرادی که سمت در اردوگاه اصلاح‌طلبان دارند، نه‌تنها رقابت را در کل کشور ممکن می‌دانند که در تهران و خیلی از شهرستان‌ها بر لیست صد درصد اصلاح‌طلب تأکید دارند چگونه می‌شود آقای عارف بیان دارند که نظر شورای سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان بر فهرست 100 درصدی اصلاح طلبانه است و حضور اصولگرایان معتدل، حامیان دولت و اعتدالیون در چنین لیستی رد شده است. آیا اگر همه کاندیداهای ایشان رد شده‌ باشند می‌توانند‌ فهرست 100 درصدی بدون نیاز به ائتلاف با اعتدالیون ببندند؟ و آیا وقتی آقای عارف ادعای پیروزی قطعی اصلاح‌طلبان در مجلس را با همین شرایط فعلی دارند معنای آن کثرت کاندیداهای آن‌ها نیست؟ با این تناقض‌ها چه باید کرد؟ ذکر مثالی خرد بیشتر این مظلوم‌نمایی را نشان می‌دهد. روزنامه ایران در شرایطی که یکی از مسئولین اصلاح‌طلب لرستان اعلام کرد 19 کاندیدای اصلاح‌طلب در آن استان تائید شده است، روز گذشته در گزارشی نوشت با رد 9 نفر اصلاح‌طلب در استان لرستان عملاً هیچ‌گونه کاندیدای اصلاح‌طلبی در استان در عرصه انتخابات نمانده است! بالاخره عدد دوستان که فقط 30 اصلاح‌طلب در کشور تائید شده‌اند صحیح است یا صحبت‌های دکتر عارف و ستاد اصلاحات؟
 
این تناقض درون محفلی اول باید در درون اصلاح‌طلبان حل شود و سپس کسی که بی‌طرفانه، اظهارنظر در مورد رقم واقعی تائید صلاحیت شدگان می‌دهد مورد هتک قرار گیرد.
 
به نظر می‌رسد که مبنای غلط دوستان یک اظهارنظر ابتدایی است که مایل نیستند آن را دقیق نگاه کنند. این جمله یکی از آقایان اصلاح‌طلب که فقط 30 نفر در کل کشور اصلاح‌طلب تائید شده است، مبنای دروغی است.مگر آنکه دیوار محفل اصلاح‌طلبی را آن‌چنان به هم نزدیک کنیم که فقط گروه چندنفره اطراف دوستان، در تعریف اصلاح‌طلب محسوب شوند. اگر اصلاحات برای خود یک برند محسوب می‌شود، این البته ظلم است به همه آن‌ها که خود را اصلاح‌طلب دانسته‌اند و تائید صلاحیت هم شده‌اند، ولی در نگاه یک عده خاص فاقد عیار اصلاح‌طلبی‌اند. سوای اینکه این عیار چیست و اصلاً وجود خارجی برای سنجش اصلاح‌طلبی موجود باشد، بیرون انداختن طیف اکثریت تائید صلاحیت شده این جناح، که تعدادشان دو و نیم برابر کل مجلس است، فقط به جهت مظلوم‌نمایی و کسب امتیاز صورت پذیرفته وگرنه آقایان خود می‌دانند که صورت‌مسئله همان است که آقای عارف و دیگران گفتند. 
 
چهارم:
 
آیا کسانی که دلسوز نظام هستند باید شجاعتشان در بیان یک واقعیت را رها کنند و برای خوش‌آمد و تائید آن تحلیل‌گر خاص که یک روز چکمه‌های رضاخانی را واکس می‌زنند و یک روز در تقدس تجدیدنظرطلب‌ها قلم می‌زنند، و مصاحبه صبح و ظهر و عصر و شامشان در چهار جهت متنافراست، خود را به‌اندازه سلیقه و متر و معیار آن‌ها درآورند.
 
تولی بر هرکسی که حول عمود انقلاب حلقه بزند اصولگرایی است و تبری از هرکسی که می‌خواهد این عمود بشکند و پرچم دشمن را بر بالای خیمه‌گاه نظام بالا ببرد اصلاح است؟ این شطحیات روزنامه‌نگاری که نمی‌تواند اصول یک انقلاب و واضحات را منکر شود؟ این اصول بستر خودسازی انقلابی یک فرد معتقد است.
 
لباس خدمت به مردم مختلف است و خوشبختانه آقا محسن لباس خدمتی را به تن می‌کند که در آن عالی‌ترین تعبیر همان سربازی نظام و ولایت است. این تعریفی است که به ذهن روزنامه مربوطه به شکل نقد خطور کرده است.
 
یک آمار واقعی و یک تحلیل آشکار طیفی از افراطیون که پشت مقالات و مصاحبه‌های سفارشی هستند را چنین با عصبیت به واکنش واداشته است مثال آن است که آفتاب را درنم اشک‌های عقده‌های سیاسی‌مان فروببریم که خاموش شود. خیال باطلی است؛ اما جهت‌گیری خردمندانه نیز نخواهد بود. این لغو گویی ولغزخوانی نه برای انکار یک فرد بلکه برای ایجاد التهاب برای امتیاز گیری حداکثری و رادیکالیزه کردن انتخابات است غافل از آن‌که واقعیت‌ها برای وجدان‌های آگاه آشکار است . قبلاً اجرای این سناریو سودی برای آن‌ها نداشته‌است و تکرار آن هم سودی نخواهد داشت.

نظام مند سازی دموکراسی به پشتوانۀ صنعت راهبردی نقش مهمی در تولید قدرت و ثبات سیاسی و اقتصادی کشورهای توسعه یافته داشته است.

نبود یا کاهش تهدید نظامی پس از جنگ جهانی دوم ، فراغت از تحریمهای اقتصادی فراگیر و مراجعه به آرا عمومی ( اگر چه نسبی) ، بر خورداری از حمایت مستقیم و غیر مستقیم نهادهای بین المللی و در راس آنها سازمان ملل و شورای امنیت ، کشورهای گروه اول (توسعه یافته) را در موقعیت برتری نسبت به سایر مناطق جهان قرار داده است به نحوی که کاهش یا افزایش حضور مردم در رویدادهای بزرگ سیاسی (مثل انتخابات ریاست جمهوری و یا نمایندگان مجلس) نقش تعیین کننده ای در تضعیف موقعیت این دسته از کشورها در جهان ندارد.

واقعیت این است که در ایران اسلامی علیرغم تحقق تهدید در حوزهای نظامی (حمله آمریکا به طبس ، تجاوز نظامی رژیم بعث عراق) 

سیاسی ( صدور قطعنامه های غیر عادلانه ، تعلیق یا قطع ارتباط و کارشکنی در تعاملات بین المللی از سوی قدرتها)

اقتصادی (تحریم های ظالمانه و ...) 

فرهنگی (راه اندازی بی مهابای شبکه های فارسی زبان، تولید برنامه های ضد ایرانی، ایران هراسی و ...)

به دلیل محور بودن مردم به عنوان اصلی ترین پشتوانۀ حفظ نظام در مسیر توسعه (پیشرفت) قرار گرفته و در صورت استمرار و پایداری این نقش به سرعت خود را به گروه اول یعنی کشورهای توسعه یافته خواهد رساند.

نگاهی به حوادث 37 سالۀ پس از پیروزی انقلاب اسلامی نشان دهنده این واقعیت است که ایران علیرغم دسترسی به بخشی از منابع تولید قدرت یعنی صنایع راهبردی (از جمله هسته ای) ثبات و پایداری خود را مدیون رهبری شایسته و حضور مردم در همۀ صحنه ها و رویدادهای سرنوشت ساز (به ویژه انتخابات) می داند.

بنحوی که عبور از گردنه های خطرناک بدون این دو مولفۀ تولید قدرت غیر ممکن بوده و در آینده نیز غیر ممکن می نماید.

رمز تاکید بر این که حتی مخالفان نظام هم باید در انتخابات شرکت کننددر این نکته نهفته است که همه ، حتی مخالفان نظام هم از ثبات و امنیت کشور سود می برند و از بی ثباتی و نا امنی ضرر،
بنابراین محصول تصمیم گیری خوب یا بد به آحاد مردم سرایت دارد مجدداً بر این نکته تاکید دارم که اگر تا کنون خواب توسل به تهدید نظامی تا نفوذ برای براندازی نظام از سوی دشمنان تعبیر نشده است علت العلل آن درک درست مردم برای حضور در رویدادهای سرنوشت ساز بوده است.

فلسفۀ ضرورت استمرار این حضوررا باید در مبانی جستجو کرد زیرا تغییر گفتمان و یا رویکرد ظاهری دشمن (پس از بر جام) به معنی قبول واقعی ، عینی و عملی نظام جمهوری اسلامی ایران از سوی آنان نیست لذا در صورت دسترسی کامل به یک کشور توسعه یافته (پیشرفت) تک تک رای مردم در انتخابات سرنوشت ساز پشتوانه اصلی حفظ و استمرار آن خواهد بود.

اکنون 2 رویداد بزرگ سیاسی در انتظار هنرنمایی مردم است ، مردمی که با داشتن همۀ اختلاف سلیقه ها ( و حتی تفاوت در دین و مذهب ) در سخت ترین شرایط ، یاوری مطمئن برای کشور عزیزمان بوده اند.

1-    راهپیمایی 22 بهمن
2-    انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری  
یادمان باشد حضور امواج جمعیت دلباختۀ استقلال کشور در این دو رویداد بزرگ علاوه بر فوائدی که بر شمرده شد پاسخ تحقیر کننده ای است برای آن دسته از حکومت های غیر مردمی که تاج و تخت پادشاهی خود را ابدی انگاشته و برای ایران بزرگ شاخ و شانه می کشند پر واضح است تصمیم گیری در این دو رویداد بزرگ مثل همیشه باید مبتنی بر یک راهبرد سه وجهی باشد.

1-    وحدت در گفتمان :
گفتمان انقلاب اسلامی منحصر به شخص ، گروه یا حزب خاصی نیست اکثریت مردم تا کنون این گفتمان را پذیرفته و به الزامات آن پایبند بوده اند.

2-    تعامل نزدیک و صادقانۀ یاران انقلاب از یک طرف و با نسل دوم از طرف دیگر است شاخصۀ این وجه نیز جذب حداکثری ودفع حداقلی است.

مرزبندی های جناحی ، حزبی ، سیاسی و صنفی نباید به تضعیف این وجه منجر شود.

3-    وحدت در اجرا:
همه به ویژه آنها که خود را لایق حضور در میدان خدمتگزاری می دانند باید با رعایت معیارهای اخلاق اسلامی اثبات خود را در سر لوحه قرار داده و از نفی دیگران بپرهیزند عملکرد مجموعۀ کارگزاران نظام اسلامی ، کاندیداها ، احزاب و گروه ها بدون شک در افزایش وکاهش اتخاذ تصمیم در دو رویداد مهم موثر است . هر گونه اقدام امیدوار کننده و وحدت آفرین از سوی گروه های پیش گفته اشتیاق مردم را برای حضور در این دو عرصه افزایش داده و اقدام نابخردانه آنها ممکن است موجب دلسردی بخشی از جامعه برای حضور پر شور در این دو رویدار شود. در این صورت آنها باید نزد خدا و وجدان خود پاسخگو باشند.

هنرمندان هر ملت، سخنگويان فرهنگ و بينش اجتماعي آن ملت هستند. جايگاه اصحاب هنر نزد ملت خويش، جايگاه فرهيختگاني است كه با هنر خود، ديگران را از عمق تمدن و فرهنگ مردم و ميهنشان آگاه مي سازند.

به همين دليل هم در عرصه هاي حساس تاريخي هر كشوري، مانند دوران جنگ و دفاع، نقشي كه هنرمندان در تهييج ملي و جلب توجه ساير كشورها بر حقانيت خويش بر عهده دارند ، به تحقيق، كمتر از اهميت نقش نيروهاي رزمي و توان نظامي نيست؛ که همزمان مقدمه و مکمل آنست.

نيز از همين روي است كه ديگران و بويژه دشمنان، انگیزه خاصي به از بين بردن، تخريب و يا بي اثر كردن هنرمندان ملتهاي مقابل خود دارند!

درست مانند طراحي براي يك عمليات نظامي جهت قتل، دستگيري و اسارت فرماندهان و چهره هاي اثرگذار نظامي، هنرمندان شاخص نيز در عرصه جنگ نرم، اهداف ويژه عمليات تخريبي، گروگانگيري و يا ترور دشمنان محسوب مي شوند؛ اما تفاوت كار و پيچيدگي مساله از آنجا آغاز مي شود كه در عمليات عليه اهل هنر،  نوع سلاح بكار رفته متفاوت بوده و شيوه عمليات ، بگونه اي ديگر است.

اگر در عمليات نظامي و ترور، بتوان هدف مورد نظر دشمن را با افزايش تدابير امنيتي - نظامي، از دسترس دشمن دور كرد، در عمليات عليه اصحاب هنر چگونه بايد عمل نمود؟
اينجاست كه بصيرت مورد تاكيد بزرگان نظام ، به كار مي آيد.
هنرمندان، بعنوان چهره هايي مردمي و مردم دوست، پيوسته علاقه مند به جلب نظر مخاطبان خود كه سرمايه هاي اصلي آنها حساب مي شوند، مي باشند و بدخواهان و دشمنان درست ازهمین دریچه وارد می شوند.
بي پرده سخن مي گويم، اگر شبكه معلوم الحال "من و تو" برای دعوت و انجام مصاحبه با هنرمند فاخر، ملی، وطنی ومحبوبی مانند سالار عقیلی برنامه ریزی می کند، اين اتفاق را تنها و تنها بايد در چارچوب عمليات نرم جهت اسارت و ترور فرهنگي اين هنرمند و ويران كردن پايگاه مردمي اش در داخل كشور ارزيابي كرد.

سالار عقيلي، با كارنامه اي درخشان در بيان زيبا و آهنگين عاشقانه هاي ملي ، كسي نيست كه با وعده و وعيد بتوان او را از وطن دوستی و هویت اصیلش جدا كرد؛ چه اينكه ترانه " وطنم اي شكوه پا برجا" ، زمزمه تار و پود هر ايراني راستين، از حنجره اين هنرمند مردمی سرچشمه گرفته است.

پس بی جهت نیست که دشمنان فرهنگی قصد اسارت و به گروگان گرفتن او می کنند و با ترغیب وی به انجام مصاحبه ، بدنبال اخذ مطالبی از او بر می آیند که صف او را از صف طرفدارانی که عاشقانه دوستش دارند جدا سازند و در پناه خویش گیرند؛ ترفندی که با هشیاری او اندک محصولی نداشت.

اينجاست كه من و تو، بايد بصيرتهايمان را در حمايت و حفاظت از سرمايه هاي فرهنگي ميهنمان بكار بنديم و چهره هاي ارزشمندمان را تسليم گروگانگيري بدخواهان نكنيم.

سالار عقيلي را حتي اگر در تشخيص تصمیم خود براي گفتگويش، دقت لازم را نداشته با تخريبهاي ناصواب، تسليم دستان جبهه فرهنگی دشمن نكنيم تا كماكان نغمه" وطنم" طنين انداز آسمان ميهنمان باشد.

به سالارها بايد كمك كنيم تا براي مردمشان و آنهايي كه دوستشان دارند بمانند، و از آزردنشان دوري كنيم كه آزردن آنها و نقدهاي تيز و كوبنده تنها و تنها به دشمنان اين فرصت را مي دهد تا آنها را از ما بدزدند و اسیرشان سازند.

ارتباط با ما

 آدرس دفتر: تهران ، میدان توحید ، خیابان توحید ، خیابان اردبیل، پلاک 10 ، طبقه اول ، واحد 1
تلفن ثابت : 66561696-021
تلفن همراه : ۰۹۱۲۱۰۴۲۷۰۵
پست الکترونیکی: info[a]artimandec.ir

logo-samandehi