بخش سلطانیه با وسعتی حدود ۱۵۶ هکتار در ناحیه مرکزی متمایل به غرب استان زنجان، ۴۸ درجه و ۴۸ دقیقه طول شرقی جغرافیایی و ۳۶ درجه و ۳۶ دقیقه عرض شمالی جغرافیایی با ارتفاع ۱۸۸۰ متر از سطح دریا در ۴۰ کیلومتری جنوب خاوری استان زنجان قرار گرفته است.
سلطانیه امروزی به عنوان مرکز بخش، ازتوابع شهرستان ابهر به شمار میرود و کوههای یان بلاغ و آغ داغ در شمال و جنوب آن واقع اند.
وجود چمن سلطانیه، قرار گرفتن کوههای اطراف و ارتفاع مکانی، منطقه را در ردیف نواحی بادخیز قرار داده است و سبب شده تا سلطانیه دارای آب و هوای نسبتاً معتدل مایل به سرد و خشک باشد. بیشترین درجع حرارت در تابستانها ۲۸ درجه بالای صفر و کمترین آن در زمستان به ۱۵ درجه زیر صفر می رسد و میانگین آن ۱/۱۱ سانتیگراد است.
حداکثر میزان بارندگی در سال ۳۵۰ میلیمتر است.بارش و نزولات جوی درسلطانیه که متأثر از آب و هوای استان است تابع دو باد معروف به «مه» و «شروه» است.که به ترتیب از شمال به جنوب و از جنوب غرب به شمال شرق حرکت می کنند.
شهر سلطانیه در ۳۰ کیلومتری جنوب شرقی شهر زنجان و در ۵۴ کیلومتری ابهر قرار دارد . این محل طبق کتیبه هائی که از پادشاهان آشور بدست آمده ، در قرن هشتم قبل از میلاد محل سکونت طایفه جنگاور ( ساکاراتیها ) بوده و در عهد فرمانروایان ماد به اسم (( اریباد )) خوانده می شده است و پارتها آنرا بنام نخستین پادشاه خود ” ارساس ” نامیدند .
برای دانلود و توضیحات بیشتر به ادامه مطلب مراجعه نمائید…
بخشی از مطالب:
تاریخچه گند سلطانیه:
از تاریخ سلطانیه تا حمله مغول اطلاع دقیقی در دست نیست . لیکن لازم به تذکر است تا پیش از تسلط مغول سلطانیه به نام ” نیز آگامبی ” و ” شرویاز ” معروف بوده است.سلطانیه دردوره ایلخانان مغول محمد اله مستوفی نامی که در زمان سلطان محمد خدا بنده می زیسته است پس از بازگشت به موطن خود قزوین در نزهت القلوب ، از سلطانیه چنین یاد کرده است : قبل از حمله مغول در سلطانیه فعلی هیچگونه اثر ساختمانی نبود و این ناحیه شکل مرغزار و چمنزار بوده است و سلاطین مغول پس از استقرار در ایران و پایتخت قرار دادن تبریز ، کم کم برای شکار و گذرانیدن ایام تابستان بدان سو روانه می شدند و با برافراشتن چادرها ایام استراحت تابستانی را در آنجا سپری می کردند به همین جهت این محل “ قنقواولانک “یا به قولی ” ایقرئولن “ یعنی چمنزار یا شکار گاه شاهین نامیده می شد کم کم پادشاهان بعدی بخاطر خوش آب وهوا بودن مکان مزبور تصمیم به ایجاد تاسیسات و ساختمانهائی برای اسکان خویش و لشکریان و اطرافیان خود گرفتند.
این ملک در زمانی تقویت شد که ارغون خان پسر اباخان چهارمین ایلخان مغول بر اریکه سلطنت تکیه زد . و تصمیم گرفت که در محل فعلی سلطانیه که دشتی وسیع و سرسبزبود شهری بنا نماید لذا دستور داد که ” قلعه ای که دور با روی آن ۱۲ هزار گام باشد از سنگ تراشیده بسازند.” برای ساختن این قلعه که بسیار با شکوه بود و دارای کاخ سلطنتی و خانه های متعدد بود در عرض کلیسا هزاران نفر از معماران و هنرمندان از تبریز به این منطقه آمدند و به کار مشغول گردیدند. ارغون خان پس از ساختمان این قلعه ،در حالیکه هنوز نیمه کار بود ،در آن مسکن گزید و بسال ۶۹۱ هجری در گذشت .طبق وصیت وی جنازه اش را در همان نزدیکی دفن کردند وقتی پسرش غازان خان به پادشاهی رسید دستور داد تا بر قبر پدر آرامگاهی ۱۲ وجبی و از لحاظ معماری بس با شکوه بسازند . که برجهای ۱۲ گانه ای داشته است .نا گفته نماند که غازان خان ابتدا سعی به بازسازی بخش نیمه تمام کرد ولی بعدا” بنا به
عللی از انجام این کار انصراف حاصل کرد و تبریز را به پایتختی برگزید . از آنجا که غازان خان پادشاهی بلند پرواز و جاه طلب بود دستور داد ، در محلی که بعدها به شنب غازان خان معروف گشت شهر جدیدی احداث نمایند . و برای اوآرامگاهی مجلل و با شکوه بسازند که در عالم بی نظیر باشد . به همین جهت از آرامگاه سلطان سنجر در مرو که از باشکوه ترین بناهای عصر خود به شمار می رفت به عنوان الگو استفاده نموده و تنها با اضافه کردن گنبدی عظیم ، بنائی بوجود آورد که عظمت آرامگاه سلطان سلجوقی را تحت الشعاع خود قرار داد .با به حکومت رسیدن او لجایتو در سال ۷۰۲ هجری وی تصمیم گرفت به آرزوی پدرجامه عمل بپوشاند به همین جهت دستور داد شهری بسازند که دور آن ۳۰ هزار گام باشد . قلعه کوچکتر به مساحت ۲۰۰۰ گام و به طول ۵۰۰ گز ( ۲۲۵ متر ) و شامل ۱۶ برج و یک دروازه ورودی بوده است . عرض دیوارهای قلعه به اندازه ای بود که چهار سوار به آسانی می توانستند در کنار هم بر روی آن حرکت کنند .سلطان ایلخانی پس از طرح شهر سلطانیه امر کرد تا آرامگاهی با همان عظمت شنب غازان خان برای وی بسازند . حافظ ابروبه این نکته اشاره کرده و چنین می نویسد : ” الجایتو از برای مدفن خود دراندرون قلعه عمارتی ساخته است که آنرا ابواب البر نام نهاده با گنبدی مثمن بزرگ وعالی که قطر آن ۶۰ گز است در نهایت تکلیف و ارتفاع آن ۱۲ گز چنانچه در اقصای بلاد عالم مثل آن عمارتی نشان نمی دهد .نا گفته نماند که سلطان ایلخانی برای اینکار تمام هنرمندان و صنعتگران و تجار ایران را به شهر سلطانیه کوچ داد و برای اسکان آنها جا و مکان مناسبی ساخت . لذا نام قنغورلنگ به سلطانیه یعنی محل شاه نشین تغییر یافت . از آنجا که سلطان محمد خدابنده مانند بسیاری از حکمرانان گذشته در ایجاد شهر عجله ای بسیار داشت ، به همین دلیل در بنای سلطانیه امکانات فراوانی ایجاد شد تا آنجا که شاه خودش آمد و موقتا” زیر چادر مجللی بسر برد و انجام کارها و پیشرفت آن را مستقیما” تحت نظارت قرارداد .بالاخره در سال ۷۱۰ ه.ق. کار ساختمانی شهر سلطانیه پایان گرفت و بدین مناسبت سلطان مغول مجلس، جشن مفصلی بر پا کرد و این شهر را سلطانیه یا سلطان چمان یا سلطان نشین نامید.از این فرمان به بعد با توجه وافری که سلطان محمد خدابنده به پایتخت جدید خود مبذول داشت ، این شهر بعد از تبریز بزرگترین شهر امپراطوری وسیع ایلخانی گردید . این پادشاه به سال ۷۱۶
هجری بعد از یک بیماری نسبتا”طولانی در گذشت .” چون هنرمندان و صنعتگران و تجاری که از نقاط مختلف کشور به آنجا کوچ داده شده بودند ،باطنا” ، ناراضی بودند بعد از مرگ او لجایتو حتی در همان روز در حدود ۱۴ هزار خانوار شهر سلطانیه را که پایتخت رسمی پادشاهان مغول بود ترک گفتند .بعد ازمرگ سلطان محمد خدابنده و جانشین او ابوسعید بهادر در حقیقت مرد. شهر از رونق افتاده بی مهری ها دید و روبه زوال رفت .چرا که ابو سعید بهادر نتوانست مانند نیاکان خود قدرتی به خرج دهد و از زوال تدریجی پایتخت جلوگیری کند .سلطانیه در دوره تیموریان با حملات متوالی خونخوار بزرگ ، امیر تیمور گورکانی در سال ۷۸۶ هجری ضربه ای مهلک بر پیکر سلطانیه وارد آمد . این شهر مورد قتل و غارت تیمورلنگ و سپاهیانش قرار گرفت . بدین صورت وضع سلطانیه بکلی دگرگون شد . شهر از سکنه خالی گردید . بسیاری از انبیه و آثار شهر نابود شد . تنها یادگاری که ماند و باز مورد احترام قرار گرفت گنبد بزرگ سلطانیه بود .پس از مرگ تیمور ، میرانشاه پسر وی حکومت را در دست گرفت . مورخین نوشته اند که وی شدیدا”تحت تاثیر جلال و عظمت شکوه بنای سلطنت قرار گرفته بود و به همین جهت در صدد بر آمد ، در شهر سلطانیه بناهای عالی بسازد. لیکن هنگامیکه فهمید این کار مدت زمان طولانی لازم دارد و تلاشهای او در برابر عظمت سلطانیه بی ثمر است، دستور خرابی آثار و انبیه سلطانیه را صادر کرد .عده ای نیز معتقدند که میرانشاه به علت عارضه دیوانگی دستور ویرانی سلطانیه را داد . کلاویخو سفیر هانری سوم اسپانیا در دربار تیموری در بخارا ( ۱۴۰۳ و ۱۴۰۶ ) که از سلطانیه دیدن کرده ،
وضع شهر را چنین توصیف می کند : “ شهر سلطانیه در دشتی واقع است و هیچ حصاری ندارد . در میان آن دژی بزرگ است که از سنگ ساخته اند و برجها و دیوارهای آن با کاشیهای آبی آرایش شده و زیباست .در هر یک از این برجها یک عراده کوچک توپ قراردارد . سلطانیه شهری است پر جمعیت و با آنکه از لحاظ بازرگانی و داد و ستد از تبریز مهمتر است بازار آن شهر کم جمعیت تر است .”کلاویخو سپس به کاروانهای شتر و بارهای زیاد و سفر تجار به آنجا اشاره می کند که به بوسیله آن در آمد هنگفتی به خزانه دولت ریخته می شود . لیکن با توجه به عارضه دیوانگی که گریبانگیر میرانشاه شده بود وی به ویرانی مجدد سلطانیه و تبریز پرداخت و سرانجام در نتیجه جنگی که بین قرایوسف و فرزند میرانشاه بنام ابوبکر رخ داد . شهر سلطانیه بکلی موجودیت سیاسی و اقتصادی خود را از دست داد و تبریز دوباره جای آن را گرفت .سلطانیه در دوره صفویه در زمان صفویه شهر سلطانیه هر چند از اهمیت
سابق ، افتاده بود معذالک یکی از منازل معتبربین راه تبریز محسوب می شده و بسیاری از عمارات قدیم آن به صورت نیمه مخروبه وجود داشته است .پیترو دلاواله سیاح معروف ایتالیائی که چند سال مشاور دربار شاه عباسی اول بوده و در اوایل قرن هفدهم میلادی ،از سلطانیه بازدید نموده است ،از ویرانی های سلطانیه در عهد صفوی سخن می گوید : ” سلطانیه سابقا” شهر بزرگی بوده ولی امروزه خراب شده و حتی فاقد حصار است و دیوار قسمت اعظم خانه ها نیز به ویرانی گرائیده ، به قسمی که اکنون در شهر تعداد زمینهای بایر که در روی آن چادر اردو زده شده خیلی بیشتر از تعداد
محدوده خانه های مسکونی است .اطراف سلطانیه جنگل وسیعی است که در دو طرف آن رشته کوههای متعددی واقع شده نام عربی سلطانیه نشان می دهد که این شهر اسلامی است ….”فلاندن نیز نظریه فوق را تایید می کند و در سیاحت نامه خود از آن به عنوان شهری نیمه ویران یاد مینماید و می نویسد : ” …. با اینکه شهر تقریبا”رو به ویرانی می رفت اما ویرانه های باقیمانده نیز حکایت از جلال و شکوه و ابهت دیرین می کند .” مقبره زیبای ملاحسن شیرازی که در جنوبی ترین نقطه سلطانیه وجود دارد از آثار این دوره و موید آبادی مختصر در این عصر بوده است .
آدام اولئا ریوس که در نیمه اول قرن هفدهم از سلطانیه دیدن کرده بود در سفرنامه خود شرح کوتاهی درباره سلطانیه آورده و می نویسد :” این شهر به مناسبت ساختمانهای بلند – برجها و ستونهای بسیار از خارج زیبا به نظر می رسد . ” این مورخ و سیاح تصویری از شهر سلطانیه تهیه کرده که در آن ساختمانهای بلند را بسیار واضع نشان می دهد و از طرف راست به چب بناهای ذیل ملاحظه می گردد : ” مسجدی که دو مناره آن دو طرف سردر آن واقع گردیده و بر هر شهر مسلط است . سپس یک مقبره استوانه ای که برفراز آن گنبدی بیضی شکل هویدا است ، در کنار آن دروازه ای ملاحظه می گردد که بر روی برجی با گنبدی مخروطی شکل تعبیه شده است . نزدیک این دروازه مسجدی با گنبد بسیار زیبا مشاهده می شود . در وسط تصویر زیگوراتی عظیم ملاحظه می گردد و در کنار آن برجی استوانه ای که از آن بلندتر است از ابهت ارتفاعی آن کاسته است . بعد از یک ردیف ویلا و ساختمانهای ییلاقی ،مقبره سلطان محمد خدابنده با تمام ابهت خود نمودار می گردد . شاردن و تاورنیه دو سیاح معروف فرانسوی که در اواسط قرن ۱۷ از این شهر دیدن نمودند آنرا زیبا معمور و مصفا و آباد یاد کردند . سلطانیه اگر چه بر اثر از مرکزیت افتادن و دگرگونیهای سیاسی و لشکرکشی های متعدد ملوک و عوامل طبیعی مانند زمین لرزه و طوفانهای شدید به سرعت رو به زوال و ویرانی نهاد لیکن تاپایان دوره صفویه به صورت شهر کوچکی با نعمت فراوان و عمارات نیمه
ویران اما با شکوه خود ،جلوه ای داشته است . سلطانیه در دوره قاجاریه در اوایل سلطنت سلسله قاجار آنچه از این شهر و بناهای رفیع آن از دستبرد عوامل ویران کننده طبیعی و دیگر عوامل بر جای مانده دچار هوسهای شاهانه فتحعلیشاه شد. در زمان جنگ ایران و روس ، سلطانیه محل تجمع قوای ایران بود . فتحعلیشاه که برای ترتیب سپاه در ایام تابستانی مدتی را در آنجا گذرانده بود و طول اقامتش به اندازه ای بود که دستور داد عمارتی از مصالح گنبد سلطانیه بر روی تپه های سلطانیه برای وی ساخته شود . در حال حاضر آثاری از این بنا جر پی ها و قسمتی از اشیاء کلشونه چیزی وجود ندارد .
بطور کلی می توان گفت که سلطانیه بعد از دوره سلطنت سلطان محمد خدابنده ، هرگز ان عظمت گذشته را نیافت . بنا ها ویران گشت . شهر با شکوهی که روزی پایتخت بزرگترین امپراطوری دنیا بود به ویرانی کشیده شده و امروز به صورت یک قصبه و روستائی دیده می شود.
شهر سلطانیه در گذر زمان:
بنا به نوشته های آشوری در سده هشتم قبل از میلاد قوم ساکاراتی ها در دشت سلطانیه سکونت داشته اند، درزمان فرمانروایان دولت مادنام این محل «اریباد» و پارتیان آن را «ارساس» نامیده اند، از این تاریخ به بعد تا دوره مغول اطلاع دقیقی از منطقه سلطانیه در دست نیست. حمدالله مستوفی در وصف سلطانیه در کتاب نزهه القلوب می نویسد:
«این محل قبل از سلطنت سلطان محمد خدابنده به نام شهریاز یا شهریار موسوم بوده است».
این ناحیه در زمان ایلخانان مغول آباد می گردد. قبل از آن، جز جلگه ای وسیع با مراتع سبز و خرم و شکارگاههای متعدد و متنوع، چیز دیگــری نبوده است. سلاطیـن مغول پس از استقرار در ایران و پایتخت قراردادن تبریز، اغلب برای گذراندن ایام و به عزم شکار به این منطقــه روی می آوردنــد. به جهت وضع طبیعی این ناحیه، ارغون خان به آباقاخان بن هولاکو خان مغول، چهارمین سلطــان مغــول فــرمان صادر می کند که شهری مناسب در سلطانیه ایجاد نماید، این دستور اجرا می شود و در سال ۱۲۷۰ میلادی این دشت حاصلخیز به عنــوان محــل شهر جــدید انتخــاب می شود و عملیات ساختمــان دیــوار شهر آغاز می گردد.
عمر ارغون کفاف نمــی دهد و پس از مرگ او غازان خان فرزندش به سلطنت می رسد ودنباله کار پدر را ادامه می دهد. بعد از غازان هم برادر و فرزندانش نسبت به توسعه شهر اقدام کردند. اما اهمیت این شهر در زمان سلطان محمد خدابنده که به سال ۷۰۳ ه.ق به سلطنت رسیدبه اوج خود می رسد. به دستور وی شهر بزرگ می شود و به نام سلطانیه (مقر سلطنت
پادشاهان مغول) نامگذاری می شود. از این تاریخ به بعد این شهر به این نام شهرت پیدا می نماید و سلطانیه مرکز تجارت، صنعت، هنر و سیاست آن زمان می شود. به طوری که حمدالله مستوفی ادعا کرده است: سلطانیه مرکزواقعی ایران درزمان سلطان محمد خدابنده بود و این جا را به نام (میانه ایران زمین خوانده است) و اضافه می کندکه در این تاریخ در هیچ شهری از ایران ساختمانهای با شکوهی چون سلطانیه دیده نمی شود. شهرسلطانیه دراین زمان ازهرلحاظ به زمان اوج ترقی و شکوفائی خود رسیده است. اما این جلال و شکوه دیری نپائید و عروس شهرهای ایران پس از سلطان محمد به سال ۷۱۶ه.ق رو به زوال می گذارد. بعد از سلطان محمد با اینکه شهر مقر حکومت ابوسعیدبهادرخان فرزند اوگردید ولی کم کم رونق و صفای این پایتخت از دست رفت و این شهر بزرگ مورد بی مهری قرار گرفت.
پادشاهان مغول) نامگذاری می شود. از این تاریخ به بعد این شهر به این نام شهرت پیدا می نماید و سلطانیه مرکز تجارت، صنعت، هنر و سیاست آن زمان می شود. به طوری که حمدالله مستوفی ادعا کرده است: سلطانیه مرکزواقعی ایران درزمان سلطان محمد خدابنده بود و این جا را به نام (میانه ایران زمین خوانده است) و اضافه می کندکه در این تاریخ در هیچ شهری از ایران ساختمانهای با شکوهی چون سلطانیه دیده نمی شود. شهرسلطانیه دراین زمان ازهرلحاظ به زمان اوج ترقی و شکوفائی خود رسیده است. اما این جلال و شکوه دیری نپائید و عروس شهرهای ایران پس از سلطان محمد به سال ۷۱۶ه.ق رو به زوال می گذارد. بعد از سلطان محمد با اینکه شهر مقر حکومت ابوسعیدبهادرخان فرزند اوگردید ولی کم کم رونق و صفای این پایتخت از دست رفت و این شهر بزرگ مورد بی مهری قرار گرفت.