سبد خرید  (خالی) 0 ريال
سبد خرید  (خالی) 0 ريال
سبد خرید  (خالی) 0 ريال
سبد خرید  (خالی) 0 ريال

-   مقدمه

مقارن با تحولات عظیمی که در چند قرن اخیر در حوزه تفکر صورت گرفته، معماری نیز دستخوش دگرگونی هایی شده است که بازخورد آن را می توان در تعدد سبک ها مشاهده کرد. هر تفکر جدید یا نظریه علمی تازه موجب ایجاد سبکی نو در معماری شده است. یکی از این موارد، معماری با سبک دیکانستراکشن است که با حضور خود تغییرات شگرفی را در معماری از لحاظ ساختار و زیبایی شناسی ایجاد کرده است.

کتاب نقد و معرفی معماری دیکانستراکشن در چهار فصل به معرفی این سبک و معماران نامداری همچون زاها حدید، پیتر آیزنمن و فرانک گری که این سبک را به عرصه معماری وارد کرده اند، می پردازند. از آنجایی که مبانی دیکانستراکشن به طور مستقیم از فلسفه دیکانستراکشن استخراخ شده و به دلیل آشنایی به نسبت اندک معماران با فلسفه این مکتب، برای استنباط معماری دیکانستراکشن، اول فلسفه دیکانستراکشن و زمینه های نظری آن تبیین شده است.

-  دیکانستراکشن در زبان شناسی

واسازی یک متن عبارت است از برون کشیدن روابط منطقی متضاد ادراک و انبساط از آن متن به هدف نمایش اینكه یک متن بر خلاف آنچه می گوید معنی می شود یا بر خلاف آنچه معنی می شود می گوید.

از افلاطون تا هگل و از روسو تا سسور و دانشمندان ساختارگرای مدرن، همه معتقدند كه گفتار همیشه بر نوشتار ارجح است و این علت توانایی زبان است. دکانستراکشن نشان دهنده و اثبات کننده این عقیده است كه از درک همزمان آنچه كسی می خواهد بگوید در لحظه ای كه واقعا آن را می گوید و هنگامی كه به كلمات شخص گوینده گوش می دهیم می توانیم احساس واقعی او را با وارد شدن به دایره مبادرات بین ذهن، زبان و واقعیت درک كنیم.

بنابراین ارتباطات به عنوان یک نوع تاثیرپذیری خودكار در دو جنبه مطرح می شود.

1- جریانی كه به تقدم كامل زبان گفتاری بر هر چیز كه محدوده آن را مشخص می كند بستگی دارد.

2- این تهدید صراحتا توسط نوشتار انجام می شود تا آنجا كه حتی به قطع ریشه حضور مجاز گفتار نیز بیانجامد.

-  دیکانستراکشن

دیکانستراکشن در فارسی به ساختار شکنی ترجمه شده است. در نیمه اول قرن بیستم مهمترین مکتبی که ادامه دهنده فلسفه مدرن محسوب می شد، فلسفه اصالت وجود بود. بنیانگذار فلسفه دكانستراكشنژاک دریدای فرانسوی است كه بعضی از معماران همچون پیتر آیزنمن و برنارد چومی كارهای خود را متاثر از ساختمان نظریات وی می دانند و حتی پروژه هایی با همكاری دریدا انجام داده اند.

او خرد گرایی مدرن، که توسط دکارت، کانت و سایر بزرگان مدرن مطرح و تبیین شده بود، را اساس فلسفه خود قرار داد.

سارتر معتقد به خردگرایی استعلایی است. از نظر وی، "فرد ماهیت خویش را شکل می دهد و نباید از این عامل در مسیر شخصیت فرد غافل ماند... او آزادی بی قید و شرط را از امکانات ذهندیکانستراکشن آدمی دانست. به نظر او آدمی آزاد است هرچه می خواهد اختیار کند و به همین جهت است که باید او را مسئول انتخاب های خود دانست."

از نیمه دوم قرن اخیر، فلسفه مدرن و مکتب اصالت وجود و خردباوری از طرف مکتب جدیدی به نام مکتب ساختارگرایی مورد پرسش قرار گرفت. این مکتب در ابتدا توسط فردیناند دو سوسور، زبان شناس سوییسی و لوی استراوس، مردم شناس فرانسوی، مطرح شد. ساختارگرایی واکنشی در مقابل خرد استعلایی و ذهنیت مدرن است. ساختارگراها معتقدند که عاملی مهمتر از ذهن وجود دارد که پیوسته مورد بی مهری قرار گرفته و آن ساختار زبان است. از نظر اندیشمندان ساختارگرا، می باید ساختارهای ذهن بشری را مطالعه کنیم و این ساختارها بسیار مهم هستند. ساختار ذهن مبنایش زبان است. انسان به وسیله زبان با دنیای خارج مرتبط می شود.
اگر به عقیده دکارت همه چیز آگاهانه شکل می گیرد، به نظر استراوس، ساختارهای فرهنگ، اساطیر و اجتماع آگاهانه نیست، همه آنها در ساخت ناخودآگاه شکل می گیرد و مولفی ندارد. استوارس استیلای سیصد ساله ذهن استعلایی (به معنی برتری دادن) را زیر سوال برد. اگر از دوره دکارت، انسان موجودی است خردورز، از نظر استوارس موجودی است فرهنگی و ماهیت انسان در بستر فرهنگ شکل می گیرد. لذا جهت رهیافت به ماهیت بشر، باید زبان، فرهنگ و قومیت را مطالعه کنیم. به طور کلی، "روش ساختارشناسی، یافتن و کشف قوانین فعالیت بشری در چهار چوب فرهنگ است که با کردار و گفتار آغاز می شود. رفتار و کردار نوعی زبان است. به همین دلیل ساختارگراها، ساختارهای موجود در پدیده ها را استخراج می کنند. "چنانچه ژان پیاژه (1980- 1896)، روان شناس فرانسوی، مطالعات وسیعی در مورد ساختارهای رشد ذهن کودک و شخصیت کودک انجام داد.

مکتب دیکانستراکشن که یکی از شاخه های مهم فلسفه پست مدرن محسوب می شود، نقدی به بینش ساختارگرایی و همچنین تفکر مدرن است.

مکتب دیکانستراکشن توسط ژاک دریدا (1930)، فیلسوف معاصر فرانسوی، پایه گذاری شد. دریدا با ساختارگراها مخالف است و معتقد است که وقتیما به دنبال ساختارها هستیم از متغیرها غافل می مانیم. فرهنگ و شیوه های قومی هر لحظه تغییر می کند، پس روش ساختارگراها نمی تواند صحیح باشد. دریدا از سال 1967، یعنی زمانی که سه کتاب او منتشر شد، در مجامع روشنفکری و فلسفی غرب مطرح گردید. این سه کتاب عبارتند از:
گفتار و پدیدار، نوشتار و دیگر بودگی و نوشتارشناسی.
از نظر دریدا فلسفه غرب دچار نوعی ورشکستگی است و در حال حاضر پویایی خودش را از دست داده است.
به عقیده دریدا، یک متن هرگز مفهوم واقعی خودش را آشکار نمی کند، زیرا مولف آن متن حضور ندارد و هر خواننده و یا هرکس که آن را قرائت کند، می تواند دریافتی متفاوت از قصد و هدف مولف داشته باشد. "نوشتار مانند فرزندی است که از زهدان مادر (مولف) جدا شده. هر خواننده ای می تواند برداشت خود را داشته باشد.

دریدا می نویسد:

ما هرگز نمی توانیم به انتهای چیزی برسیم؛ اگر به فرهنگ های لغت مراجعه كنیم می بینیم كه هر كلمه با كلمات و برحسب كلمات دیگر تعریف شده اند و از این رو اگر بخواهیم ببینیم واقعا یک كلمه چه معنی می دهد، باید به دنبال معنای كلمات دیگر نیز بگردیم. و به دنبال كلمات گشتن هرگز به پایان نمی رسد، حتی اگر به پایان این جستجو برسیم به یافتن معنی كلمه نخست نزدیک شده ایم به خصوص كلماتی كه به هر صورت واجد معانی متضاد هستند.

بنابراین دریدا گفتار را بر متن به عنوان علامت ترجیح می دهد و چون معتقد است كه در گفتار رابطه نزدیكترین معنی گر ومعنی شده برقرار می شود پس معنی متن بسیار دور از ذهن و نفوذ ناپذیر است. اصل دریدا در چنین تفكری عصیان در برابر باورهای معمولی در عرصه های فلسفی و حتی معماری و حتی به عرصه های زندگی بشر و حتی به زیر بردن همه اصول و به طور كلی خرد و دانائی است. خرد و منطق از اصولی است كه از زمان فیلسوفان كلاسیک یونان تاكنون نقش اصلی را در همه عرصه های زندگی بشری و حتی در معماری به خصوص در معماری مدرن داشته است.

در واقع دریدا و سایر صاحب نظران (پست استراكچرالیست) سعی می كنند نوشته های پیچیده، مشكل و غیر شفاف ارائه كنند.

به نظر بارت (نویسنده) هدف چنین نوشته هایی مصرف كنندگان بی تفاوت این نوشته ها هستند. وی این نوشته ها را «خواننده پسند» می نامد و مواردی از نوشته های نویسنده پسند این است كه نوشتار از سر قصد غیر واضح، پراكنده، ناپیوسته و درهم باشد. این عدم شفافیت در معماری دكانستراكشن به گونه ای دیگر نمود می یابد.

گیدیون در كتاب فضا زمان، معماری در توصیف كارخانه فاگوس این امر را به نوعی مهم از نقاشی كوبیسم می داند كه در آن نقاط دید مختلف وجود دارد. اما دریدا در باب درون و برون می نویسد: «دكانستراكشن تخریب یا پنهان كاری نیست.» حال آنكه مشكلات ساختاری مسلمی را درون ساختارهای ظاهرا پایدار می نمایاند اما این ترک ها به متلاشی شدن ساختار نمی انجامد.

برعكس، دكانستراكشن تمامی قدرت خود را از راه به مبارزه طلبیدن ارزش های قوی همانند هماهنگی، وحدت و ثبات به دست می آورد و در عوض دیدگاه متفاوتی از ساختار راه پیش رو می نهد.. این معماری نظریه بیان جدیدی نیست بلكه بیشتر افشاگر ناشناخته های نهفته در دل معماری است. شوكی است كه از ضعف موجود، درست بهره برداری می كند تا آن را برآشوبد؛ نه آنكه به دورش اندازند. بنابراین زیر سوال بردن و تردید در اصول به معنای نفی آن اصول در دكانستراكشن نیست.

دیکانستراکشن در فارسی به ساختارزدایی، شالوده شکنی، واسازی، بنیان فکنی، ساختار شکنی و بن فکنی ترجمه شده است. شاید این کثرت اسامی به دلیل آن باشد که دیکانستراکشن یک نگرش چند وجهی و چند معنایی دارد و شاید هم به دلیل آن است که هنوز ابهامات و سؤالات زیادی در مورد دیکانستراکشن در کشور ما وجود دارد.

باید عنوان شود که تعریف دقیق و مشخصی از دیکانستراکشن وجود ندارد، زیرا هر تعریفی از دیکانستراکشن می تواند مغایر با خود دیکانستراکشن تفسیر شود. ولی در این جا چند نمونه از مباحثی که در مورد دیکانستراکشن عنوان شده ذکر می شود.

حسینعلی نوذری، نویسنده و نظریه پرداز معاصر می نویسد: «شالوده شکنی، روش یا متد تحلیل پست مدرن، با هدف گشودن یا باز کردن تمام ساختارها یا شالوده ها است. مکتب شالوده شکنی، متن را به اجزاء و یا پاره های مختلف آن تفکیک کرده و آنها را از هم مجزا ساخته و عناصر متعدد و متشکله آن را پاره می کند و از این طریق تناقضات آن را آشکار می سازد».

دکتر ضیمران نظر دریدا را در این مورد چنین می نویسد: بنیان فکنی روشی است که آدمی را از خواب یقین آور دکارتی بیدار می سازد و وثوق و اطمینان خیالی را از او سلب نموده و دغدغه تازه ای می آفریند».

خود دریدا می گوید: «دیکانستراکشن کردن یک متن به معنای بیرون کشیدن منطق ها و استنباطات مغایر با خود متن است. در واقع گسترش درک مجازی است».

به طورکلی دیکانستراکشن نوعی وارسی یک متن و استخراج تفسیرهای آشکار و پنهان از بطن متن است. این تفسیرها و تأویل ها می تواند با یکدیگر و حتی با منظور و نظر پدیدآورنده متن متناقض و متفاوت باشد. لذا در بینش دیکانستراکشن، آنچه که خواننده استنباط و برداشت می کند واجد اهمیت است و به تعداد خواننده، برداشت ها، استنباطات گوناگون و متفاوت وجود دارد. خواننده معنی و منظور متن را مشخص می کند و نه نویسنده. ساختاری ثابت در متن و یا تفسیری واحد از آن وجود ندارد. ارتباط بین دال و مدلول و رابطه بین متن و تفسیر شناور و لغزان است.

-زیبا شناسی در دیکانستراکشن

”دگرگونی“ معیارهای زیباشناختی و”دگردیسی“ حاصل در فرم‌های معماری برپایه ”دگراندیشی“ و ”دگرادراکی“ است که از ایجاد انگیزش آنی در روند طراحی معماری یا ایجاد ”تخریب“ ساختارهای سنتی زیباشناختی در معماری، همچون ”تقارن“، ”نظم“، ”تناسب“ و ”سلسله مراتب“ فرمی‌ همگام با دگرگونی مفاهیم عملکردی حاصل می‌شود، و بنیان اندیشه دریدا در زیبایی شناسی، واسازی را شکل می‌دهد.
دوری از ساختارهای سنتی شکل گرفته بر پایه “خردورزی” تنها می‌تواند نمودی بر ”فرم” و جایگاه ”مفاهیم عملکردی” در معماری را رقم زند.
با توجه به این مساله که تلاش دیکانستراکشن بر آن است تا با طرح پرسشی بنیادین از معماری یا معیارهای زیبایی شناسی آن، نه در جایگاه خود بلکه در جایگاه جدیدی از موجود همتای خود، بر این نکته اشاره کند که باید به گونه ای جدید بر معیارهای زیبایی شناسی نظری نگاه کرد. زیبایی شناسی به طور کلی در معماری دیکانستراکشن از نوعی تمایز، اختلاف، تغایر و تهدید برخوردار می‌گردد که دلیل آن تلاش ساختاری برعدم تعریف پذیری وعدم ایجاد معیارهایی جهت تطابق پدیده‌ها با اصولی که آنها را تعریف پذیر می‌نمایند، است.

 

ارتباط با ما

 آدرس دفتر: تهران ، میدان توحید ، خیابان توحید ، خیابان اردبیل، پلاک 10 ، طبقه اول ، واحد 1
تلفن ثابت : 66561696-021
تلفن همراه : ۰۹۱۲۱۰۴۲۷۰۵
پست الکترونیکی: info[a]artimandec.ir

logo-samandehi