یکم مهر ماه سال 92، چند ماه پس از تشکیل دولت یازدهم، نخستین سال تحصیلی در دوران عمر این دولت نوظهور، با سخنانی آغاز شد که بسیار متفاوت و البته دلنشین بود؛ سخنانی در باب دایر کردن چند درس جدید در مدارس و احیای برخی درس های مهم که فراموش شدهاند و نقشی اساسی در آینده دانش آموزان دارند.
زمانی که رئیس جمهور اعتراض را حق دانش آموزان خواند، از احیای درس انشا در مدارس سخن گفت و در باب اهمیت این درس سخنانی کرد و از همه مهم تر، خواستار ایجاد کلاس های کتاب خوانی و گفتوگو در مدارس شد، این باور پدید آمد که قرار است در برنامه خشک و مقرراتی مدارس تغییری بزرگ به وجود آید؛ تغییری در راستای برطرف نمودن برخی نقاط ضعف بزرگ و مشهود در جامعه که سال های سال است دیده میشوند، ولی برای رفع و رجوعشان تدبیری اندیشیده نمیشود.
زمانی که روحانی از ناتوانی برخی افراد با سواد از تنظیم و نگارش یک نامه اداری سخن گفت و این اتفاق را عامل مهمی در زایل شدن حقوق مردم خواند، هیچ کسی نمیتوانست با تقاضای وی مبنی بر احیای درس انشا مخالفتی کند، چون همه میدانیم ضعف نمودار شده در افراد تحصیل کرده، نتیجه بی توجهی به اموری از جمله درس انشا در مدارس است.
به همین قرینه، نمیشد از جدایی مردم از فرهنگ کتاب خوانی اشاره ای کرد، به جدایی دانش آموزان از کتاب اشارهای نداشت و از پیشنهاد شکل گیری زنگ کتاب خوانی در مدارس استقبال نکرد. همچنین پیشنهاد شکل گیری کلاس های گفتوگو که میتواند بهترین بستر برای به رسمیت شناختن حق اعتراض برای مردم باشد.
البته این پیشنهاد رئیس جمهور به نوعی متفاوت با دیگر پیشنهادهای وی بود؛ آنقدر متفاوت که انتظار داشتیم پیش از هر پیشنهاد دیگری، به آن توجه شده و در راستای اجرایی شدنش گام برداشته شود. به ویژه آنکه در راستای تأکیدات رهبر انقلاب مبنی بر ایجاد کرسی های آزاد اندیشی تلقی میشد.
با این حساب، توقع میرفت که سال تحصیلی 93 در حالی آغاز شود که دست کم زیرساخت های تحقق بخشی از این درخواست ها فراهم آمده و در راستای عینیت بخشیدن به درخواستهای درست رئیس جمهور، چارچوب هایی مشخص شده باشد؛ اتفاقی که نه تنها در سال تحصیلی گذشته رخ نداد، بلکه سال تحصیلی جدید (95-94) نیز بی وجود آن آغاز شده و پیش رفته است.
موضوعی نگران کننده که تنها توجیه برای کم اثر کردن بی توجهی مسئولان آموزش و پرورش به آن، احتمالاتی مانند فراهم نبودن امکان دایر کردن درس ها و کلاس های جدید باشد. یا کمبودهای بودجه ای، کمبود کلاس و برخی زیرساخت های لازم، سختی های تدوین برنامه ای کارآمد در راستای دایر کردن کلاس درس های مناسب درباره گفتوگو و کتاب و امثال اینها.
این در حالی است که میبینیم در درس انشا هم تغییری رخ نداده و حتی به اندازه اصلاح شیوه نامه تدریس و درس نامه نیز، تحولی رخ نداده است؛ رویکردی که اگر بگوییم نشان دهنده وضعیت نا مناسب حاکم بر نظام گسترده آموزش و پرورش در کشور است، غیرمنصفانه به نظر نمیرسد و حتی ممکن است تأیید برخی مسئولان این نهاد را نیز به دنبال داشته باشد.
این را میشود از اخباری فهمید که در روزهای اخیر درباره دایر شدن کلاس های درس برجام شنیده میشود. اخباری که خیلی زود از شایعه به واقعیتی انکار ناپذیر تبدیل شدند، زیرا محتوای این درس و جامعه هدف آن هم مشخص شده و چه بسا بودجه بندی متناسب با تدریس آن هم به مدارس ابلاغ شده باشد!
درسی که مسئولان آموزش و پرورش تهران پیشگام ارائه آن شدهاند تا هم ثابت کنند تافته جدا بافتهای در این خصوص هستند و هم به همه نشان دهند که اگر قرار به دایر کردن کلاس درسی جدید باشد، تنها کافی است اراده شود؛ چه درس برجام باشد و چه هر درس دیگری!
رویکردی که نشان میدهد تنها دلیل بی توجهی به درخواست های دو سال پیش رئیس جمهور، بی توجهی مسئولان آموزش و پرورش بوده است، نه هیچ گونه کمبودی، که اگر غیر از این بود، دایر نمودن کلاس درس برجام نیز ممکن نمیشد؛ درسی که سخنان مدیران آموزش و پرورش تهران درباره آن نشان میدهد که زمان تصمیم درباره گنجاندن آن در برنامه درسی مدارس، به چند هفته هم نکشیده، زیرا مربوط به دوران پسابرجام است!
درسی که مسئولان آموزش و پرورش تهران پیشگام ارائه آن شدهاند تا هم ثابت کنند تافته جدا بافتهای در این خصوص هستند و هم به همه نشان دهند که اگر قرار به دایر کردن کلاس درسی جدید باشد، تنها کافی است اراده شود؛ چه درس برجام باشد و چه هر درس دیگری!
رویکردی که نشان میدهد تنها دلیل بی توجهی به درخواست های دو سال پیش رئیس جمهور، بی توجهی مسئولان آموزش و پرورش بوده است، نه هیچ گونه کمبودی، که اگر غیر از این بود، دایر نمودن کلاس درس برجام نیز ممکن نمیشد؛ درسی که سخنان مدیران آموزش و پرورش تهران درباره آن نشان میدهد که زمان تصمیم درباره گنجاندن آن در برنامه درسی مدارس، به چند هفته هم نکشیده، زیرا مربوط به دوران پسابرجام است!