با تاملی در نهج البلاغه می توان دریافت که علی(ع) دو نوع نفوذ از سوی دشمن را بیان می کنند.یکی نفوذ فیزیکی که از طریق مرزهای جغرافیایی صورت می گیرد و دیگری نفوذ به صورت پنهان و تدریجی که ازطریق مرزهای فکر و اندیشه رخ می دهد.ذیلا به عنوان نمونه به برخی از موارد دو نوع نفوذ اشاره می شود:
الف- نفوذ فیزیکی:
علی(ع) در نامه به یکی از کارگزارانشان از ترسی سخن می گویند که از رخنه در مرزها وجود دارد و می فرمایند تو کسی هستی که "من رخنه مرزی را که بیمی از آن هست بدان بستن توانم"(نامه۴۶)
ایشان در خطبه 27 از حمله سپاهیان معاویه به شهر انبار یاد کرده و می فرمایند:
" اينك لشكر معاويه به سركردگي مرد «غامدي» به «شهر انبار» درآمده و «حسّان بن حسّان» فرماندار مرا كشته و سپاهيان شما را از مرزها گريزانده است. به من خبر رسيده كه بعضي از لشكريان دشمن بر زنان مسلمان و ديگر زناني كه در پناه دولت اسلامند، هجوم برده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره آنان را به يغما بردهاند، و هيچ مردي ياور و مدافع آنها نبوده جز ناله و التماس آنان به دشمن. آنگاه غارتگران باد به غبغب افكنده و بيآنكه كشته و مجروحي بر جاي گذارند، باز گشتهاند. فرياد از اين سستي براستي مردن به از اين ماندن."
این نمونه ها و نمونه هایی از این دست را می توان جزو نوع اول نفوذ یعنی نفوذ فیزیکی به مرزهای جغرافیایی به حساب آورد.
ب- نفوذ نرم:
علی(ع) از نوع دیگری از نفوذ سخن می گویند که مهمترین ویژگی آن، پنهان (خفیه) و نرم بودن است.ایشان در در خطبه هفت به این نوع نفوذ اشاره کرده و می فرمایند:
"او در درون سینه هاى آنها تخمگذارى کرد، سپس آن را مبدّل به جوجه نمود.این جوجه هاى شیطانى از درون سینه هاى آنها خارج شده، در دامانشان حرکت کرد و پرورش یافت. کارشان به جایى رسید که شیطان با چشم آنها نگاه کرد و با زبانشان سخن گفت.هنگامى که به این جا رسیدند، شیطان «آنها را بر مرکب لغزشها و گناهان سوار کرد (مرکبى که آنها را به سوى انواع معاصى کبیره و کفر و ضلالت مى کشاند) و سخنان فاسد و هزل و باطل را در نظر آنان زینت بخشید.اعمال آنها اعمال کسى است که شیطان او را در سلطه خود شریک ساخته و سخنان باطل را بر زبان او نهاده است.
در این نوع نفوذ نه مرز جغرافیایی بلکه اندیشه و روح و قلب آدمی تسخیر می شود و بر خلاف نفوذ نوع اول، که فرد مورد نفوذ، نفوذ کننده را به چشم بیگانه می نگرد و از او نفرت دارد در نفوذ نوع دوم، فرد مورد نفوذ با نفوذ کننده اتحاد می یابد و عملا در خدمت او قرار می گیرد.چشم او چشم شیطان و زبان او زبان شیطان می گردد. «اميرمومنان على» (عليه السلام) با تحذیر از این نوع نفوذ می فرمایند: "اِحْذَرُوا عَدُوّاً نَفَذَ فِى الصُّدُورِ خَفيّاً وَ نَفَثَ فِى الآذانِ نَجيّاً; از آن دشمنى بپرهيزيد كه در سينه ها مخفيانه نفوذ مى كند و در گوشها آهسته فوت مى كند"
البته باید توجه داشت که نفوذ شیطان در وجود هر انسانى اختیارى است و این انسانها هستند که جواز ورود او را در وجود خویش صادر مى کنندو لذا حضرت فرمودند آن ها شیطان را ملاک و اساس کار خود قرار دادند و شیطان نیز آنها را به شراکت گرفت.
راههای نفوذ:
با توجه به اهمیت نفوذ نرم، علی(ع) به تفصیل درباره راههای آن ، سخن گفته اند که در زیر به پنج راه اشاره می شود:
الف- آسان نشان دادن راه
بی شک نیل به افقهای بلند جز از طریق سخت کوشی به دست نمی آید و بزرگی جز از طریق فراهم آوردن اسباب بزرگی، حاصل نمی شود.علی(ع) در این باره بیان می دارند که لایدرک الحق الا بالجد.حق جز با جدیت به دست نمی آید.ایشان در تعبیر بلندی تصریح می دارند که خداوند استخوان شکسته هیچ ملتی را راست نکرد مگر بعد از آزمایش ها و تحمل سختیها.اما در این میان، شیطان راه های خود را آسان جلوه می دهد(ان الشیطان یسنی لکم طرائقه).به عنوان نمونه علی(ع) فرمودند که انسان ذلیل هیچگاه نمی تواند ظلم را از خود دورکند(لایمنع الضیم الذلیل)و بیان کردند که هرکس جهاد را به خاطر عدم رغبت به جهاد ترک کند خداوند لباس ذلت بر تنشان می پوشاند.اما در مقابل در ماجرای «صفین» نخست شیطان به آنها القاء کرد که پذیرش حکمیت سهل ترین راه برای رسیدن به صلح و آرامش است.علی (ع) در اشاره به ویژگیهای منافقان یکی از ویژگیها را آسان نشان دادن راه بیان می دارند که البته به هنگام عمل، افراد را در تنگنا قرار می دهند.
ب- سست کردن تدریجی عقائد:
علی(ع) در بیان یکی از راههای نفوذ شیطان، به باز کردن گره های دین به صورت یک به یک توسط شیطان اشاره می کنند.ایشان در این زمینه می فرمایند:
"ان الشیطان..یرید ان یحل دینکم، عقده عقده"
دین در نهج البلاغه از اهمیت بالایی برخوردار است.علی (ع) در تعبیری از دین با عنوان قوی ترین تکیه گاه یاد کرده و می فرمایند:"الدین، اقوی عماد"ایشان معتقدند که دین، حافظ و پناهگاه مردم است و لذا بیان می دارند که "الدین یعصم".
آیت الله جوادی آملی در تعریفی از دین می نویسد: «تعریف ماهوی از دین میسّر نیست، ولی تعریف مفهومی آن ممکن است؛ زیرا تعریف ماهوی شی ء، بیان ماهیات و ذاتیات آن است. تعریف اشیا به جنس و فصل یا جنس و رسم یا به حدّ تامّ یا حدّ ناقص، تعریف ماهوی است؛ اما تعریف دین به این امور امکان پذیر نیست؛ زیرا دین که مجموعه قواعد اعتقادی، اخلاقی، فقهی و حقوقی است، وحدت حقیقی ندارد و هر آنچه که فاقد وحدت حقیقی است، وجود حقیقی ندارد و چیزی که فاقد وجود حقیقی است، ماهیت ندارد و فاقد ماهیت، جنس و فصل ندارد. از این رو، تعریف دین به حدّ تامّ یا ناقص، امکان پذیر نیست. از این رو، در تعریف دین می توان گفت: دین، مجموعه عقاید، قوانین و مقرراتی است که هم به اصول بینشی بشر نظر دارد و هم درباره اصول گرایشی وی سخن می گوید و هم اخلاق و شؤون زندگی او را زیر پوشش دارد. به دیگر سخن، دین مجموعه عقاید، اخلاق و قوانین و مقرراتی است که برای اداره فرد و جامعه انسانی و پرورش انسان ها از طریق وحی و عقل در اختیار آنان قرار دارد."
بر این اساس، دین، حداقل از سه رکن اعتقادی،اخلاقی و عملی تشکیل می گردد.در این میان، رکن اعتقادی از اهمیت برجسته ای برخوردار است چراکه انسان موجودی است که هیچ حرکتی از وی صادر نمی گردد مگر آنکه مسبوق به معرفتی باشد.شیطان در این راه از نفوذ، به صورت تدریجی و یک به یک، گره های ایمان فرد و جامعه را باز می کند.
ج- تفرقه
علی(ع) در بیان یکی از راههای نفوذ شیطان، به ایجاد تفرقه اشاره کرده و می فرمایند:
"ان الشیطان... یُعطِیَکُم بِالجَمَاعَۀِ الفُرقَۀَ"
امیرمومنان بارها در نهج البلاغه بر اهمیت وحدت و جماعت تاکید کرده و در یکی از نمونه ها می فرمایند:
وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ وَ إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هَذِهِ
با اكثريت همراه شويد، كه دست خدا بر سر جماعت است، و از تفرقه و جدايى بپرهيزيد، كه يكسو شده از مردم بهره شيطان است، چنان كه گوسپند دور مانده از گله نصيب گرگ است. آگاه باشيد كسى كه به اين شعار (تفرقه) دعوت كند او را بكشيد گرچه زير عمامه من باشد.
بلاشک محور وحدت، قرآن است.چنانچه خداوند متعال در قرآن کریم می فرمایند:
"واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا"
ايشان در مقام بيان علل پذيرش حكميت در ماجراي صفين با اشاره به اهمیت قرآن، فرمودند:
هنگامي كه شاميان، ما را دعوت كردند تا قرآن را ميان خويش داور كنيم، ما گروهي نبوديم كه به كتاب خداي سبحان پشت كنيم؛ در حالي كه خداي بزرگ فرمود: اگر در چيزي خصومت كرديد، آن را به خدا و رسول بازگردانيد؛ از اين رو، بازگرداندن به خداوند آن است كه كتابش را به داوري بپذيريم و بازگرداندن به پيامبر آن است كه سنتش را برگزينيم.
بنابراین از جمله مهمترین عوامل ایجاد انسجام، پذیرش داوری قرآن و کنار گذاشتن هواهای نفسانی است و از جمله مهمترین عوامل ایجاد تفرقه،کنار گذاشتن داوری قرآن است.
د- ایجاد فتنه:
علی(ع) یکی از راههای نفوذ شیطان را تبدیل تفرقه به فتنه می دانند. ریشه لغوی کلمه «فـتـنـه»، مـصـدر عـربـى از مـاده فـَتـَن اسـت و در لغـت به معناى «در آتش انداختن» و «گـداخـتـن سـیـم و زر» جـهـت آزمـایـش و جـدا سـاخـتـن مـواد خـالص آن از نـاخـالصى هاست.علی(ع) در باره فتنه می فرمایند:
ان الفتن اذا اقبلتْ شبَّهت و اذا ادبرت نبَّهتْ. یُنکَرْنَ مقبلاتٍ و یُعْرَفْنَ مدبرات. یَحُمْنَ حَومَ الریاح، یُصِبْنَ بلداً و یُخْطِئْنَ بلداً. اَلا و انَّ اخوفَ الفِتَن عندی علیکم فتنةُ بنی امیة، فإنَّها فتنةٌ عَمیاءٌ مُظلمةً: عمَّتْ خُطَّتُها و خَصَّتْ بَلِیَّتُها، و اصاب البلاء مَن ابصر فیها، و اخطأ البلاءُ من عمِی عنها. ...
"فتنهها هنگامی که روی میآورند شبیه حق میباشند و آنگاه که میروند و به پایان میرسند، حقیقت خود را مینمایانند و هوشیار میسازند. ناشناخته میآیند و شناخته شده میروند. همچون گردباد میگردند و شهری را ویران میکنند و شهری را وامیگذارند. آگاه باشید که نزد من بیمناکترین فتنهها برای شما فتنه نفاق بنی امیه است زیرا که آن، فتنهای کور و تاریک است. همگان را در برمیگیرد و مصیبتش خاص مؤمنان است و گرفتاریش به کسانی میرسد که از آن آگاهی دارند و بیخبران را آسیبی نمیرساند.» (خطبه 93)
علی(ع) در عبارت " ان الفتن اذا اقبلتْ شبَّهت و اذا ادبرت نبَّهتْ. یُنکَرْنَ مقبلاتٍ و یُعْرَفْنَ مدبرات" تاکید می کنند که فتنه آنگاه که رو می کند مردم را دچار شبهه می کند. شبهه از آن جهت شبهه گفته می شود که شبیه حق است.( «وَ اِنَّما سُمِّیَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّها تُشْبِهُ الْحَقَّ )خطبه 38اما وقتی پشت می کند ایجاد تنبه می کند.فتنه به صورت ناشناس رو می کند اما آنگاه که می گذرد، روشن می گردد.
به عبارتی از آن جا که در دوران فتنه حق و باطل ممزوج می گردند و فضای شبهه غلبه دارد، تشخیص بسیار مشکل می شود. علی(ع) در این خصوص می فرمایند:
" انمابَدءُ وقوعِ الفِتَن اهواءٌ تتبع و احکامٌ تُبتَدَع، یُخالف فیها کتاب الله و یتولی علیها رجالٌ رجالاً علی غیر دین الله.
همانا پیدایش فتنهها هواهایی است که پیروی میشوند و بدعتهایی است که گذارده میشوند. در چنین شرایطی با کتاب خدا مخالفت میشود و مردانی مردان دیگر را پیروی میکنند.به عبارت دیگر، همانا ریشه فتنه ها در آن است که عده ای از هواهای نفسانی خود پیروی می کنند و سپس درجهت توجیه آن بدان لباس شرعی می پوشانند و به اصطلاح شهوت عملی خود را تئوریزه می کنند و موجه جلوه می دهند.
تفرقه که حاصل جدایی از قرآن و عترت است در مرحله بعدی به فتنه منجر می گردد و همین فتنه، زمینه نفوذ شیطان و استیلاء وی را ایجاد می کند.