گفتگویی با دکتر شاه نظری پژوهشگری که مازوت را شکست داده است منتشر می شود:
آقای دکتر شاهنظری، لطفا کمی در مورد پروژه موفق تبدیل مشعلهای سوخت مایع به گاز و تاثیر آن بر زندگی مردم توضیح بدهید.
بحث تغییر سوخت نیروگاههای کشور ما و کلا نیروگاههای احتراقی یک بحث 20-15 ساله است. با توجه به ذخایر عظیم موجود در کشور، استراتژی تغییر سوخت مصرفی این نوع نیروگاهها از سوخت مایع به گاز میتواند یک پروژه استراتژیک و مهم باشد چرا که علاوه بر افزایش بهرهوری، نسخه راهگشای حل بخش مهمی از پرونده آلودگی هوای کلانشهرهای کشور است.
پس چرا تاکنون در کل کشور اجرایی نشده است؟
متاسفانه این موضوع علیرغم رویکرد مثبت دولت با مشکلاتی در مسیر اجرا مواجه شد. مهمترین مشکل این است که احتراق با سوخت گاز به شدت راندمان نیروگاه را کاهش میدهد و علیرغم این که سوخت دوستدار محیط زیست است، ویژگیهای سیستمهای موجود این است که با تغییر سیستم سوخت ورودی ضمن کاهش راندمان با توجه به طراحی بویلرهای موجود مزیتهای محیط زیستی را هم نشان نخواهد داد.
پس مسیر موفقیت چندان هم هموار نبوده است!
البته، به عنوان مثال پروژهای که ما درگیر آن بودیم - نیروگاه شهید منتظر قائم- پس از فشار مردم منطقه و سازمان محیط زیست که به پلمب شیر ورودی مازوت این نیروگاه در اردیبهشت منجر شد، آغاز شد و به فرصتدهی به دانشگاه برای عملیاتی کردن یک پروژه پژوهشی انجامید. این نیروگاه پس از تاریخ پلمب دیگر سوخت مایع نداشت که بتواند مصرف کند و از سر ناچاری به سراغ ما آمدند. با این که در حدود 10 سال بود که میرفتیم و میآمدیم اما سرانجام مجبور شدند کار را به ما بسپارند و حتی اعلام کردند اساتید دانشگاه معمولا فقط حرف میزنند؛ لذا وقتی کار انجام شد و به نتیجه رسید ما میتوانیم دستمزد شما را پرداخت کنیم!
با وجود این شرایط کار را قبول کردید؟!
با این که به این صورت نمیتوان کار پژوهشی انجام داد ولی چون من میخواستم نشان بدهم که امکان اجرایی شدن این تئوریها وجود دارد، پذیرفتم و این پروژه در عمل، آخر اردیبهشت کلید خورد. پژوهشهایی که در این 10 سال انجام شده بود، طی سه ماه به منصه ظهور رساندیم و با تغییر دادهها و بررسی مجدد فعالیتهای نیروگاه منجر به پیشنهاد تغییرات و طراحی مشعلهای جدید گازسوز شد. این مشعلها را میتوان یک پروژه ملی دانست و ما به دنبال این هستیم که به گوش دستاندرکاران این حوزه برسانیم که مشعلهای گازسوز جدید میتوانند در همه حوزههای صنعت استفاده بشوند. مزیت اصلی مشعل گازسوز مذکور این است که علاوه بر این که توان واحد صنعتی را به وضعیت سوخت مایع میرساند، تمام استانداردهای محیط زیستی را نیز ارتقاء میبخشد و وضعیت را به شکل مطلوب میرساند. خوشبختانه در مهرماه 94، این واحد به بهرهبرداری رسید و در این نیروگاه قسمتی که با سوخت مایع 150 مگاواتی بود با سوخت گازی، به 100 مگاوات کاهش یافته بود با اجرای این طرح و بهینهسازی و اصلاح ساختاری، به 143 مگاوات رسید و تمامی ملاحظات محیط زیستی نیز رعایت شد. ضمن این که اگر میخواستیم، بار بیشتر هم میتوانستیم از نیروگاه بگیریم و محدودیت ویژهای هم پیش روی ما نبود و ما به دلایلی آن را در وضعیت فعلی متوقف کردیم و الان واحدهای بعدی هم در این فرآیند در حال تغییر هستند.
کل طرح فقط تاکنون در نیروگاه شهید منتظر قائم اجرایی شده است؟
قبل از این ما طرح مشابهی را در نیروگاه بعثت اجرایی کردیم ولی آنجا در مشعل، کاری انجام ندادیم و بهینهسازی را فقط در سیستم انجام دادیم و به این شکل نتیجه بخش نبود. البته آنجا هم بهینهسازی انجام شد ولی در نیروگاه شهید منتظرقائم نتیجه خیلی درخشان بود و نتیجه را به وزارت نیرو اعلام کردیم.
مهندس تهرانی، مدیر اجرایی نیروگاه و مهندس گودرزی نیز دوستانی بودند که در این طرح همکاری داشتند و قرار است طرح مشعلهای گازسوز در صورت امکان در نیروگاههای دیگر کشور نیز با هدف حذف سوخت مازوت، بهینهسازی مصرف انرژی و اجرای استانداردهای زیست محیطی، عملیاتی شود.
استقبال وزارت نیرو از پروژه گازسوز کردن مشعلهای مازوت را چطور ارزیابی میکنید؟
در این مورد چون ارتباط مستقیم نداشتهایم نمیتوانم صراحتا ارزیابی داشته باشم، اما دوستانی که در این نیروگاه با ما کار میکردند و نتیجه کار را به وزارت نیرو منتقل کردند، ظاهرا استقبال خوبی از آنها به عمل آمده است و قرار شد به زودی سمیناری را توسط مالک نیروگاه برگزار کرده و اطلاعرسانی کاملی در خصوص این موفقیت صورت بگیرد و امیدواریم که با استقبال دستاندرکاران این حوزه روبرو شویم.
به نظرتان در حوزه اطلاعرسانی شاهد کمکاری بودهایم؟
من از ابتدا این پیشبینی را میکردم و در قرارداد هم ذکر کردهایم که وقتی کار تمام شد صدا و سیما را دعوت کنیم که بیایند و موفقیت کار را پوشش رسانهای بدهیم. هنوز هم دیر نشده و انتظار میرود به زودی این اتفاق خوب در عرصه صنعت و پژوهش کشور رسانهای شود.
یکی از اقدامات دولت و سازمان محیط زیست برای مدیریت آلودگی هوا تعطیلی نیروگاههایی بود که با سوخت مازوت کار میکردند. فکر میکنید طرح شما چقدر در حل این مشکلات راهگشا باشد؟
هر آنچه که به لحاظ احتراق – غیر از وسایل نقلیه- برونسوز است مثل مشعلهایی که در صنایع به کار گرفته میشوند، به وسیله این طرح مشکل آلودگیشان برطرف میشود. به عبارت دیگر این پروژه اگر مورد اقبال قرار بگیرد میتواند بخش آلودگی زیست محیطی را حذف کند. البته پیش از این هم میشد این کار را انجام داد اما به لحاظ سرمایهگذاری مشکل داشتیم چون مشعلها در اختیار چند کشور در دنیا است و خرید آنها گران تمام میشود. فرضا فقط 2 میلیون یورو باید هزینه مشعل میدادیم و بحث بهینهسازی نیز هزینه جدا میطلبید! به همین دلیل معمولا شرکتهایی که از احتراق برونسوز استفاده میکنند، اقبال چندانی به بحث محیط زیست نمیکنند. اما اگر با این روش کم هزینه داخلی، مدیران صنایع را مجاب کنیم که از سوخت گاز استفاده کنند بدون این که تولید آنها دچار مشکل شود فکر میکنم بخش عمدهای از مشکلات محیط زیستی صنایع برونسوز حل میشود.
ما دومین تولیدکننده گاز در جهان هستیم، به نظر میرسد در تامین انرژی این پروژه مشکل نداشته باشیم. دولت چه اقدامی باید برای عملیاتی شدن این طرح انجام دهد؟
سوال خیلی خوبی است. با توجه به بحثهای کنفرانس اخیر پاریس مسئله محیط زیست جدیتر از همیشه شده است. غربیها مدتهاست به دنبال حذف اولویت مصرف نفت هستند. منتها به دلایل اقتصادی این کار صورت نگرفته است. بهترین بهانه برای صنعتیها با توجه به محل تولید نفت -خاورمیانه-، بحث محیط زیست بود ضمن این که موضوع مخاطرات محیط زیستی یک چالش جهانی حقیقی هم هست. ایران جزو چند کشور اول اوپک گازی است و دومین تولیدکننده گاز جهان هم هست. پروژه تبدیل سوخت مایع به سوخت گاز اگر به یک پروژه ملی تبدیل شود، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. این دقیقا همان کاری است که چند سال قبل در بحث خودرو آغاز شد هر چند به صورت اصولی اجرا نشد اما ایده کار کاملا درست بود. الان با توجه به فرصت زمانی که دنیا برای عبور از سوختهای فسیلی به سوختهای تجدیدپذیر تعیین کرده و حدود 25-20 سال هم به طول میانجامد، ما میتوانیم گاز را کامل به عنوان یک سوخت فسیلی پاک جایگزین کنیم. اگر دانش این کار را بتوانیم بومی کنیم و تابع سیاست کشورهای دیگر نباشیم و مثل نفت، مصرفمان به ناچار تابعی از صادرات آن نباشد، آینده خوبی میتوان پیشبینی کرد. کارهایی دولت در این حوزه در دست انجام دارد اما تمرکز را اگر به جای صادرات نفت روی بومیسازی صنعت گاز بگذاریم و بهرهبرداری بهینه داشته باشیم یک بخشی که رونق میگیرد همین پروژه ما خواهد بود که هم مشکل محیط زیست را تا حد زیادی حل میکند و هم ارزش افزوده عالی در کشور خودمان خلق میکنیم و کارآفرینی قابل توجهی میشود.
پیشنهاد عملیاتی شما چیست؟ دولت به کارخانههای هدف این پروژه وام بدهد؟ بازه زمانی برای تبدیل مشعلهای گازی تعیین کند؟
پیشنهاد من تشکیل کارگروه ویژه متشکل از افراد باسابقه کار عملیاتی و درایت علمی است که با شناسایی کارخانهها و سیستمهایی که امکان تبدیل مشعل گازی را دارند اما فقط مشکل مالی پیشرو دارند، نسخههای آمادهای در اختیار بخش خصوصی یا دولتی قرار دهند. مثلا همین نسخهای که در نیروگاه اجرایی کردیم میتواند با کمی تغییر برای نیروگاههای بخاری مورد استفاده قرار گیرد. یا در بخش صنعت و معدن، گندلهسازی سنگ معدن بخش مهمی است که میتوان مشعل گازی برای آن در نظر گرفت. این بخشی است که در ابتدای کار حقیقتا ورود دولت را میطلبد هر چند میشود در آینده طوری برنامهریزی کرد که سیستم به سمت بخش خصوصی برود.
حمایت از ادامه تحقیقات چقدر مهم است؟
قطعا بسیار مهم است که با ادامه تحقیق و توسعه راهکارهایی معین شود که پروژهها به لحاظ اقتصادی بهینه شوند. البته در همین وضعیت هم پروژه هزینه چندانی ندارد اما چه بسا که میشد بهینهتر هم برنامهریزی کرد و عمر مفید بالاتر رود. این اقدامات حمایت دولتی میطلبد ضمن این که هیچ نیازی به حمایت مستقیم نیست. آفت چنین پروژههایی «حمایت مستقیم دولتی» است چرا که ممکن است افرادی که اعتقادی به پژوهش ندارند درگیر کار شوند و صرفا برای مصرف یارانه دولتی پیشقدم شده باشند. این معضل پیش از این هم در طرحهای یارانهای دولتی مشاهده شده است.
یکی از مزیتهای مهم پروژه شما این بود که صفر تا صد کار در دانشگاه انجام شد و سپس توسط همان تیم پژوهشی به مرحله اجرا رسید. فکر میکنید علت چیست که در اتصال دانشگاه و صنعت تا این اندازه مشکل داریم؟
همین موضوع که امروز با آن درگیر هستیم را شخصا در مجلات قدیمی 50 سال پیش هم رصد کردهام! یعنی فاصله بین صنعت و دانشگاه در کشور ما بسیار قدیمی است. پس این مشکل نمیتواند به الگوی حمایتی دولت یا الگوی روند تحقیق فعلی برگردد. به نظر من این موضوع ناشی از فرهنگ تحقیق در ایران است. در فرهنگ پژوهش چند حفره اساسی داریم که علیرغم این که ملت سختکوشی هستیم و تاکید شده که «علم اگر در ثریا باشد مردانی از پارس به دنبال آن خواهند رفت» ولی به نظر میرسد وقتی به مرحله عمل میرسیم، دچار مشکل میشویم. یکی از این مشکلات «بیاعتقادی به پژوهش» است. یعنی حتی پژوهشگر ما در بخشی از موارد به کار خودش اعتقاد ندارد! دلایل متعددی میتواند داشته باشد یکی این که فرهنگ مدیریتی ما «نتیجهگرا» است اما کار پژوهش زمانبر است. برای همین پروژه تبدیل مشعلهای گازی 15 پایاننامه تدوین شد. اگر من به عنوان پژوهشگر عقبه این کار را پیش از اجرا آماده نکرده بودم صنعت این مدت صبوری نداشت و باعث سرخوردگی صنعت از دانشگاه میشد.
اعتماد به نفس پژوهشگر را هم تضعیف میکرد.
بله، یعنی سال به سال این تجربیات تلخ روی هم انباشت شده و به نقض اعتماد پژوهشگر و مدیران صنایع منجر شده است. مثلا چند دوره قبل از اجرای همین پروژه وقتی به برخی از مدیران اسبق مراجعه میکردم به صراحت اذعان داشتند که اگر یک شرکت خارجی با شما همکاری کند، قرارداد خواهیم بست اما وقتی قرار باشد با دانشگاه یا شخص پژوهشگر کار کنم، نمیتوانم اعتماد داشته باشم یا رقم خوبی برای قرارداد در نظر بگیرم.
مقصود این بود که «اعتماد» ندارند و اعتقادی به این موضوع ندارند که هیئت علمی دانشگاه باید مشکلشان را برطرف کند. لازمه حل این مشکل «سازمان تولید علم» است. سازمان تولید علم قطعا «دانشگاه» نیست و این موضوعی است که به نظر میرسد ما اشتباه متوجه شدهایم. دانشگاه تولیدکننده علم کاربردی نیست و این موضوع نیازمند «سازمان واسط» است. گاهی این سازمان در خود دانشگاه به عنوان «مرکز دانشبنیان» تشکیل میشود که البته این هم غلط است اما از منظر مفهومی درست است. مشخصه اول سازمانهای حد واسط چنین است که کسانی که بناست این مراکز را اداره کنند باید از میان محققینی انتخاب شوند که دغدغه پژوهش دارند. همین جا کار خراب میشود! اگر من به عنوان استاد دانشگاه با چهار نفر از دانشجویان شرکت دانشبنیان تاسیس کردم، حقیقتا نمیتوانم حلقه واسط علم و صنعت را ایجاد کنم. اگر دنبال بخش مالی ماجرا بروم فردا باید درگیر مالیات و چک و بدهی و سفته بدوم. اگر هم صرفا پژوهشگر بمانم که برمیگردم به دانشگاه و گرهای را باز نکردهام!
پس همین میزان که شما و تیمتان وارد حوزه صنعت شدهاید خطرپذیری بالایی میطلبیده، درست است؟
یک علت این ریسکپذیری تیم ما این بود که در پژوهشگاه نیرو و صنایع دفاع از سال 72 کار میکردم و کار حرفهای انجام دادهام. پس اگر این خصیصه نبود هرگز خودم را درگیر یک چنین کار پرخطری نمیکردم چرا که نقشی که برای «استاد دانشگاه» تعریف میشود متفاوت است. تولید علم در دانشگاه با دیدگاه پایه صورت میگیرد نه ثروتآفرینی. پس تولید علم با دیدگاه کارآفرینی و ثروتزایی اجتماعی، نیاز به «واسط» دارد. واسط «مشاور کارآفرینی» است و به تولید علم جهت میدهد. اگر من به عنوان استاد دانشگاه چنین شرکتی را تاسیس کنم نمیتوانم کارآفرین باشم. در موسسه واسط، هویت پژوهشگر حفظ میشود و اقدامات اجرایی جانبی را مدیریت مجموعه عهدهدار میشود.
پس ما فکر صنعتی شدن نداریم و مشکل اصلی سرمایه و غیره نیست!؟
اصل مطلب همین است و من دوست نداشتم به صراحت به آن بپردازم. به نظر میرسد ما اصلا دغدغهای برای تولید علم ثروتآفرین و محصولزا نداریم. دوست نداریم صنعتی بشویم! به شخصه در اغلب سرمایهگذاریهایی که در همین رابطه صورت میگیرد دغدغه تولید محصول را نمیبینم. شعارسازی میکنیم اما اغلب به حیف و میل سرمایه میانجامد. یک بار «پروژه زودبازده» میخواهیم بعد وام میدهیم اما در انتها هیچ به دست نمیآوریم. یک زمان دیگر میگوییم صندوق دولت پروژههای 600 میلیون تومانی واگذار میکند اما باز هم خروجی محسوسی نداریم. اتفاقات جهشی و گذرا نمیتواند ملاک باشد چرا که روند کار قابل مشاهده است و تغییر اساسی ایجاد نشده است. در این شکی نیست که روند کار در وضعیت فعلی مثبت نیست. دغدغه اصلی تولید ثروت از علم نیست و به جز خواسته مکرر رهبر انقلاب و برخی از تئوریسینهای هوشیار ایرانی، تلاشی در این زمینه دیده نمیشود.
همه میدانیم که ارزش تولید علم ثروتافزا است. ما نمیتوانیم بگوییم در حوزه تجربی تولید علم میکنیم تا مثلا 40 سال بعد نتیجهاش را ببینیم! اگر متر ما فقط تولید مقاله در ISI باشد، روند منفی ادامه مییابد.
اگر شما به جای کار پژوهشی- عملیاتی، پشت میز دانشگاه مینشستید و در آرامش تولید مقاله میکردید، نسبت به الان در ساختار عملی کشور چه وضعیتی داشتید؟
صد در صد ارتقاء بیشتری یافته بودم! البته زمانی که پژوهشگاه نیرو کار میکردم و تدریس نداشتم تعداد مقالاتی که تولید کردم بسیار بیشتر از ایام دانشگاه بود. دلیلش این بود که با «نیاز عملی» روبرو بودم و دغدغه داشتم که این نیاز را مطرح کنم اما از زمانی که به دانشگاه آمدم، چون احساس حضور در چرخه بسته دارم، دغدغهام کم شده است و مقاله کمتری هم تولید میکنم. اما با احترام به همه اساتید، میشود با آمیختن چند موضوع تئوریک با یکدیگر بدون تسلط بر دغدغه اولیه، به سادگی تولید مقاله کرد! مثلا گرمایش یک سیلندر چرخانی که قرار است در اقیانوس در فاصله صدمتری نصب میشود، دغدغه ماست؟! چرا روی این موضوعات باید تحقیق کنیم در حالی که اصل ماجرا را هم نمیدانیم!
منظور دنبال کردن علم در لبه تکنولوژی است؟
این اصلا لبه تکنولوژی نیست. علوم پایه معنی لبه تکنولوژی دارد نه مهندسی! علوم مهندسی پیرو علوم پایه است. من اگر به عنوان یک مهندس، بگویم لبه علم ایستادهام، خودم را گول زدهام. مهندسی دغدغهاش متفاوت است. دغدغهاش تولید ثروت و اقتصاد و کارآفرینی است. کدام مهندس در کشور توسعهیافته را دیدهاید که دغدغهاش تولید مقالات فانتزی باشد؟! دمای یک صفحهای که در مریخ میچرخد ...به درد کی میخورد؟! در ایران، یک کشور در حال توسعه، تمرکز بر این موضوعات به چه دردی میخورد؟! غیر از این است که هدف ما «مقالهسازی» شده است؟ مقالهسازی «علم» نیست. در هیچ کجای عالم و در هیچ مقطع علمی در تاریخ، به جز این 20 سال اخیر ایران، مقالهسازی علم تلقی نشده است. این که اسم ما به عنوان کشوری که در تولید علم نقش داریم مطرح شده و ابزار اندازهگیریاش هم تولید مقاله است، کاملا میپذیرم و احترام هم میگذارم. ولی اگر هدف ما فقط همین باشد، به تولید علم و منافع علمی به نحوی جسارت کردهایم. اگر هدف من محقق برطرف کردن دغدغه یک شرکت آمریکایی باشد که حتی دقیقا نمیدانیم اصل موضوعش چیست، از مسیر منحرف شدهایم. خروجی چنین تحقیقی هم قطعا به درد همان آمریکایی خواهد خورد.
حداقل خواسته از مهندس پژوهشگر این مملکت باید این باشد که هر 15 سال یکبار بگوید من یک اپسیلون صنعت کشورم را بهبود بخشیدم و از خودم راضی هستم. بنده با همین شرایط موجود، ساخت مبدلهای حرارتی را بومی کردم اما نامی هم جایی از من ثبت نشده است. دنبال این موضوع نبودم، البته اگر بود خیلی بهتر بود چرا که بر دغدغه و هدفگذاری چند پژوهشگر دیگر هم که در حال حاضر تنها مقالهسازی میکنند، تاثیر میگذاشت.
به نقص در الگوسازی در حوزه پژوهش اشاره میکنید؟
بله، البته این موضوع دغدغه من نیست اما نگرانم در جوی که فقط تولید مقاله تبلیغ میشود کسی به این موضوع اهمیت ندهد و ارزشگذاری نشود. من سال 78 ساخت هیتر و مبدل حرارتی را در ایران بومی کردم. ببخشید که این طور با اعتماد به نفس میگویم این کار را انجام دادم، هدف این است که بگویم چقدر مهم است که دغدغهها و اهداف صنعت و نیازهای بومی معین شود. نرمافزار تولید مبدل نوشتیم و خدا را شاکرم که الان هیچ شرکتی در ایران نمیبینم که مشکل طراحی مبدل داشته باشد. این لذت بخش است! سال 79، ساخت هوازُداها را بومی کردم و اتفاقا برنده جشنواره خوارزمی شدم. الان پس از 15 سال، متاسفانه همین هوازداها از خارج وارد میشود! این موضوع صفر تا صدش در داخل حل شده است، پس هدف از واردات چیست؟! سال 82، همین طرح گازسوز کردن مشعلها، برنده جایزه بینالمللی نفت و گاز شد اما سالها زمان برد تا طرح عملیاتی شود.
پس هم اکوسیستم پژوهشی کشور ما مشکل دارد و هم شیوه رصد پژوهشهای به ثمر رسیده؟
بله، مستندسازی ضعیف و ارجاع به استندات. فکر کنم همه این اشکالات برآمده از همان هدفگذاری اصلی است. آیا واقعا میخواهیم صنعتی شویم؟ آیا واقعا «احساس نیاز» به پژوهش داریم؟ البته در حوزه صنعت حقیقتا نیاز بسیار است، اما نگاه مدیریتی متفاوت از این نیاز است. اگر پول باشد، خرید از خارج میکنیم و اگر پول نباشد باز هم خرید میکنیم! اگر پیشتر خرید مستقیم مثلا از شرکت مشهور آلمانی داشتیم در دوره بیپولی همان خرید را با سه واسطه، با سه برابر قیمت انجام میدهیم! یعنی در هر حال نگاه مدیریتی اصلاح نمیشود! پس بحث اصلی این نیست که سیستم خرید ما فاسد است؛ موضوع مهم این است که ما «نیاز به خرید» داریم! ما برنامهریزی شدهایم که «بخریم»!
به نظر میرسد کسانی بخشی از مدیران ما را مدیریت میکنند که «مصرفکننده» باقی بمانند. آن گروه پشت پرده شاید اصلا دولتی، سیاسی یا حتی ایرانی نباشند و مثلا خارج از کشور ساکن باشند اما به نظر میرسد چنین هدفگذاری تحمیلی وجود دارد. مثلا در موضوع دکل نفتی گمشده دیدیم که اصل کاری در ترکیه نشسته است و زندگیاش بدون دغدغه جاری است در حالی که در داخل همه زیرسوال رفتهاند. ما باید هوشیار شویم و مغز متفکر سیستم مدیریتیمان را ارتقاء دهیم.
حرف آخر...
امیدوارم با تبیین ساختار تولید علم بومی و استانداردهای پایشگرانه، معیارهای رشد و توسعه حقیقی هم چون میزان تولید ثروت، کارآفرینی و گرهگشایی از نیازهای صنعتی کشور را جایگزین «تولید مقاله» کنیم و برای مدیران و پژوهشگران و آحاد جامعه دقیقا مشخص کنیم که اهداف ما چیست و بنا داریم از کجا به کجا برسیم. برنامه چشمانداز پیشرفت ایران را دانشمندان و متخصصین باید بنویسند تا اشکالات فاحش علمی در آنها مشاهده نشود و شعارزدگی در اسناد بالادستی احیانا به چشم نخورد. سند بالادستی ما باید عصاره فکر و اندیشه نخبگان علمی و مدیریتی کشور باشد تا در حوزه عمل قابل اجرا باشد و قابل تحقق ارزیابی شود.
ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.